شعری از دفتر «سرگردانی در آینه های شکسته»/محمدعلی شاکری یکتا / نشر آسمون ریسمون/ تهران/ ۱۴۰۰

*

دلدار زخم‌خورده‌ی بلخ

از مرز سند می‌گذرم
در بامیان
با پیکر شکسته‌ی بودا
به مرز عاطفه‌ی خاک می‌رسم
پرندگان جاده‌ی ابریشم
در آبگیر روشن چشمانش می‌شویندم
همراه گردباد غزل‌های مولوی
می‌رقصندم
 بر فرش دست‌باف و ترنج خمیده‌سر
شاید هزار غمزه‌ی چشمش
تحویل می‌شود
و این رواق آینه
آفاق رنگ‌رنگ جهان را
می‌فهمد و کنایه می‌زندم این بار
دلدار زخم‌خورده‌ی بلخ
با گنج شایگان دلش.

*

هی! … رابعه!*
ابروکشیده !
شرقی بی‌تاب !
طعم انار باغ‌های هرات!
 گرمای صخره‌ی هندوکش!
زاینده‌رود عاشقی ِشهر سوخته!
دستی به خط خوش نوشته تورا
دستی به خط ثلث
دستی به خط کوفی و نستعلیق
آتش!
همان که جان و تنت را
در روزهای شادی و شیدایی
دامن گرفت
آتشکده!
میعادگاه بوسه‌ی زرتشت!
با نور و آب و خاک
همین‌که رقص شعله به پاکردی
پاپوش عشق گشتی و خاکستر
هامون گریست
و کوه خواجه فرو ریخت
صحرای لوت نمایان شد
و مردمان فلات
دیوانه‌وار گریختند
از ترس ابرهای اسیدی
کابل به بوی باروت عادت کرد.
من در شکفته‌ترین بوته‌ی تمشک
شعری برای تو خواندم
شعری که واژه‌های غمالودش
زیر رواق کهنه‌ی پسکوچه‌های بلخ
پیچیده است
در نیمه‌های یک شب مهتابی.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 * رابعۀ بنت کعب قزداری بلخی، شاعربانوی قرن چهارم هجری و معاصر سامانیان و رودکی.

 

https://t.me/mayektashakeri

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)