رضا ماکسیم، از قزاقی تا پادشاهی!

 شاه شهید! یا همان ناصرالدین شاه در یکی از سفرهای سیاحتی به اروپا، البته با هزینۀ مردم محروم ایران، درسال ۱۸۷۸تحت‌تاثیر رژه قزاق‌های روسی و ظاهر آراسته آن‌ها از تزار خواست با فرستادن چند تن از افسران قزاق نیرویی شبیه به آن‌ها در ایران تشکیل دهد. روس‌ها که همیشه درصدد افزایش نفوذ خود در ایران بودند از این مسئله استقبال و افرادی را به ایران برای آموزش اعزام کردند.[۱۲]

 هرچند بر اساس قانون، نیروی قزاق تحت نظر وزارت جنگ ایران بود و حقوق آن‌ها به صورت منظم پرداخت می‌شد اما در عمل فرماندۀ بریگاد قزاق تصمیم‌های خود را پس از مشورت با سفارت روسیه در تهران و ستاد ارتش روسیه در قفقاز اجرا می‌کرد.  وظیفه‌ی اولیه‌ی قزاق‌ها در ابتدا برقراری نظم در پایتخت و حفاظت از قصرهای سلطنتی بود . با این وصف، پیوند با منافع روسیه موجب شد تا این نیرو ضامن تضمین قدرت قاجاریه (به دلیل سیاست روسیه در این زمینه) و عامل سرکوب مخالفین نیز باشد.[۱۳] در شماره های بعدی با سند و مدرک در رابطه با سرکوب جنبشهای مردمی توسط این نیرو، و رضا میر پنج بیشتر خواهد آمد.

امین‌الدوله در خصوص وابستگی قزاق‌ها به شاه ایران می‌‌گوید: «بریگارد قزاق که در زمان ناصرالدین‌شاه بودجه معینی داشته و برحسب ظاهر تحت امر وزارت جنگ بود در دوره مظفری نه به شاه اعتنایی دارد و نه از کسی گوش شنوایی».[۱۴] سردمداران منصوب و منتسب رضاخان و پسرش محمد رضا بعدها در مورد مزدوری این نیرو برای اجنبی و سرکوب مردم ایران گواهی داده اند. از جمله آنها تیمسار امیر طهماسبی ، و زیر جنگ رضا شاه، میگوید:

«(قزاق خانه) تشکیلات غریبی بود… یکی از مهم‌ترین عوامل بدبختی ملت ایران بود که در تحت سرپرستی اجانب به تمام معنی بر علیه حقوق ملت تجهیز کرده و… یکی از وقایعی است که ملت ایران هیچوقت آن را فراموش نمی‌نماید».[۱۵]

ایضًا ارتشبد غلامعلی اویسی فرمانده‌ نیروی زمینی محمدرضا پهلوی در این خصوص نوشته است:

«سال ۱۲۹۶ قمری با درخواست ناصرالدین شاه، قزاق‌های روسی برای تشکیل یک نیروی قزاق وارد تهران شدند… (این نیرو) گزارشات خود را… به ستاد قوای قزاق روسیه در قفقاز ارسال می‌داشت و از همان طریق نیز برای اداره قزاق خانه ایران دستور می‌گرفت!‌… همین نیروی قزاق بود که در قیام مشروطیت ایران به اشاره دولت روسیه تزاری، ندای آزادی را در حلقوم هزاران آزادیخواه ایرانی خفه کرد و چه بسیار مردم شریف و بی‌دفاع را فقط به جرم میهن‌پرستی از دم تیغ گذراند. آموزش، آیینها و فرامین(نیروی قزاق) به زبان روسی بود.

حکم نظامی کل ارتش ایران وسیله ستاد قزاق خانه و توسط یک افسر روس امضا می‌شد! و بدون احتیاج به اظهارنظر و تأیید مقامات ایرانی، ابلاغ می‌گردید!‌».[۱۶]

تهیه و نوشتن این سطور برای خودم بسیار دردناک و رنج آور است. یک روزی مجاهد شهید اشرف رجوی پس از اعدامهای اوایل دهۀ شصت درد نامه ای نوشته بود مبنی بر اینکه جهان خبردار نشد بر مردم و نسل ما چه گذشته است؟! الان که داشتم این گزارش را تهیه می کردم با خودم می اندیشیدم، راستی بر مردم ما در طی قرون و اعصار به یمن حاکمیت ظالمانه و شیادانۀ شیخ و شاه چه فجایع هولناکی که تحمیل نشده است!

رضاخان قلدر و مفت خور در دامن چنین نیروی بغایت ضد ایرانی و وطن فروش قد کشیده و رشد کرده است. از کوزه همان برون تراود که در اوست.

همچنانکه پیش از این اشاره کردم انگلیسی ها از حفرۀ ایجاد شده دوران انتقال در روسیه برای محکم کردن جای پای خویش در ایران بغایت استفاده کردند. با پیروزی انقلاب سوسیالیستی در روسیه و خروج افسران روسی از ایران، انگلستان سریعاً قوای قزاق را که بی صاحب شده بود، طی یک کودتای داخلی توسط رضا‌شاه و چند افسر روسی، به خدمت خود در آورد. ژنرال ادموند آیرون‌ساید، فرمانده کل نیروهای انگلیسی در ایران،‌ رضا‌شاه را برای این کار در نظر گرفت. او را توجیه و برای انجام مأموریت اعزام کرد.

آیرون‌ساید در خاطراتش نوشته است:

«شخصاً عقیده دارم یک دیکتاتوری نظامی، گرفتاریهای ما را در ایران برطرف خواهد کرد و ما را قادر خواهد ساخت بی‌هیچ دردسری این کشور را ترک گوییم».[۱۷]

دکتر مصدق در این باره از رضا‌شاه نقل می‌کند که رضاشاه در جمعی گفته بود: آیرون‌ساید مرا آورده است![۱۸]

محمدتقی بهار هم در خصوص نتیجه‌ی کودتا می‌نویسد:

«سرکردگان و طراحان کودتا بعد از ورود به مرکز، تمام رجال مشروطه و در واقع نخبۀ روشنفکران و طبقۀ تربیت شده مملکت را دستگیر ساختند».[۱۹]

رضاشاه در آبان ۱۳۰۲ به نخست‌وزیری رسید؛ در حالی‌که هم‌زمان وزیر جنگ هم بود. به این ترتیب با بسیج کردن نیروهای وزارت جنگ، موجی از تلگراف‌های ساختگی توسط نظامیان وابسته به خودش از شهرستان‌ها روانه تهران کرد. وی بخشی از نظامیان تهران را هم در باغ شاه متحصن کرده، یک حرکت تصنعی به‌راه‌انداخت که در غیاب روزنامه‌های آزاد و مخالف، یکه‌تاز میدان شد. وی نهایتاً در مجلس شورای ملی (مجلس پنجم) خواهان خلع‌ید از خاندان قاجار که پادشاهش احمدشاه در تعطیلات فرنگ بود، شد.

بخشی از آن تلگراف‌ها را سپهبد عبدالله امیر طهماسبی گردآوری و منتشر کرده که اسم و امضای بسیاری از بزرگ مالکان و آخوندهای همان دوره را پای آن‌ها می‌توان دید.[۱۹]

اسناد تاریخی یک بار دیگر نشان میدهد که آخوندهای مفت خور باز هم سر در آخور قداره بندان تاریخ و در اینجا رضاخان میر پنج که حالا هم نخست وزیر وهم وزارت جنگ بود را داشتند. رضا خان قاتل! همۀ انقلابیون و روشنفکران را بنا به دستور انگلیسی ها قلع و قمع کرده بود. هیچ رسانه آزادی در برابرش نبود. سنگها را بسته سگهای هار قزاق را رها کرده بود.

سفیر وقت انگلستان – سر ریدر بولارد- در تهران که نظر مثبتی هم نسبت به رضا شاه منصوب دولتش داشت، در مورد او در خاطراتش از جمله می نویسد:

« در زمان رضا شاه هیچگونه محل و مرجعی که از طریق آن بتوان به انتقاد از اوضاع پرداخت و یا تظلم خواهی کرد، وجود نداشت. نمایندگان مجلس کلا از جانب شاه انتخاب می شدند. تمام مطبوعات نیز تحت کنترل دولت بودند.» [۲۰]

مجلس رسیدگی به ماده واحده را ۲ ساعت به ظهر روز ۹ آبان شروع کرد. پس از رأی گیری و شمارش آرا، از ۸۵نفر حاضر در جلسه، ۸۰نفر رأی مثبت به خلع قاجاریه و سلطنت موقت رضا‌شاه دادند. ۲ساعت به غروب مانده فرمان حکومت از طرف مجلس شورای ملی به رضا‌شاه تصویب شد.[۲۱]

کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ (۲۲ فوریه ۱۹۲۱ میلادی) کودتایی نظامی بود که توسط کلنل رضا خان میر پنج-بعدها رضا شاه- و همکاری سید ضیاء الدین طباطبایی یزدی علیه احمد شاه قاجار صورت گرفت. در ادامۀ همین کودتا و تحولات بعدی که تماما با تهدید، تطمیع و بند و بست صورت گرفت باعث روی کار آمدن سلسله پهلوی ها شد.

پسر رضا‌شاه، محمدرضا پهلوی، درباره‌ی روابط پدرش با انگلیس‌ها و ژنرال ادموند آیرون‌ساید توضیح داده است که پدرش را انگلیسی‌ها سرکار آوردند.[۲۲]

محمدرضا پهلوی دراین باره  ودر جای دیگر به ناچار اعتراف کرده است:

«در آستانه انقلاب مشروطه، ایران یکی از فقیرترین کشورهای جهان بود. انگلیسها می‌کوشیدند یک منطقه بی‌طرف میان روسیه و هندوستان نگاه دارند. در سال ۱۹۰۷ پدرم فرمانده واحد کوچکی از تیپ قزاق ایران بود…در آغاز جنگ ۱۹۱۴ او را رضا‌ماگزیم می‌خواندند. پس از انقلاب اکتبر، پدرم… عزم تهران کرد… از ژنرال انگلیسی آیرون‌ساید نقل کرده‌اند: «رضا‌شاه تنها مردی است که می‌تواند ایران را نجات دهد». [۲۳]. شماره بعدی از این سلسه مقالات را در چند روز آینده خواهید دید.

  1. کتاب ارتش و تشکیل حکومت پهلوی در ایران، نوشته‌ی استفانی کرونین، ترجمه غلامرضا بابایی، ص ۱۰۱
  2. دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، وحید سینایی، ص ۲۱۲
  3. دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، وحید سینایی، ص ۲۱۳
  4. کتاب تاریخ شاهنشاهی اعلیحضرت رضاشاه پهلوی ص ۲۵
  5. تاریخ ۵۰ساله نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی ایران با مقدمه ارتشبد غلامعلی اویسی چاپ ۱۳۳۵
  6. خاطرات سری آیرون‌ساید ـ به‌نقل از: سید ضیاءالدین طباطبایی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص ۱۹
  7. کتاب سیاست موازنه منفی، جلد ا ول صفحه ۳۴ و گذشته چراغ راه آینده ص ۵۶
  8. کتاب شاهنشاهی اعلیحضرت رضاشاه پهلوی، سپهبد عبدالله امیر طهماسبی

۲۰- از کتاب شترها باید بروند. خاطرات سر ریدر بولارد سفیر انگلیس در تهران صفحه  ۲۵

  1. کتاب عبدالله امیر طهماسبی ص ۲۷۳
  2. کتاب پاسخ به تاریخ، محمدرضا پهلوی
  3. کتاب پاسخ به تاریخ نوشته محمدرضاشاه

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)