زمانی این موضوع شبیه شعار به نظر می‌رسید که حکومت یا دولتی بخواهد شهروندانش را به گروه‌های درجه یک و دو و سه تقسیم‌بندی کند، اما حقیقت این است که حاکمان جمهوری اسلامی در فاجعه اخیر سقوط هواپیمای اکراینی در ایران، این موضوع را ثابت کردند که از نظر آنها شهروندان ایرانی از درجه اهمیت متفاوتی برخوردارند و امتیازبندی آنها بر اساس پایبندی‌شان به اهداف و برنامه‌های جمهوری اسلامی صورت می‌گیرد.

اثبات این ادعا (درجه‌بندی شهروندان) در ایران بسیار ساده است؛ قاسم سلیمانی که کشته شد، عزای عمومی اعلام کردند و برای حضور مردم در مراسم تشییع پیکر او در شهرهای مختلف فراخوان عمومی دادند. در این بین از تسهیلاتی که دولت به افراد زیادی داد تا بتوانند با انگیزه مادی کافی در این مراسم شرکت کنند، به خاطر طولانی نشدن بحث، خودداری می‌کنیم.

در همین راستا، افرادی که به خاطر شرکت در مراسم تشییع قاسم سلیمانی در کرمان زیر دست و پا کشته شدند نیز عنوان شهید دریافت کردند. در حالی که به خاطر کشته‌شدن تعداد بسیار بیشتری از ایرانی‌ها در فاجعه سقوط هواپیمای اکراینی عزای عمومی اعلام نشد، دولت فکری برای برگزاری مراسم تشییع پیکر آنها نکرد و به آنها عنوان شهید ندادند.

در مورد قاسم سلیمانی، خامنه‌ای به عنوان بلندپایه‌ترین مقام ایرانی به دیدار خانواده او رفت و به بازماندگانش تسلیت گفت و بر انتقام‌گیری تاکید کرد. در حالی که نه تنها خامنه‌ای که هیچ‌یک از اعضای بلند پایه دولت روحانی به دیدار بازماندگان فاجعه سقوط هواپیما نرفتند و خامنه‌ای در سخنرانی خود به عنوان خطیب جمعه، تنها به این موضوع اشاره کرد که به خاطر این اتفاق دلش سوخته است و مردم معترض به این اتفاق را نیز عوامل کشورهای خارجی و تحریک‌شدگان توسط رسانه‌های خارج از ایران دانست!

موضوع فقط قاسم سلیمانی نیست. خامنه‌ای تاکنون بارها به خاطر فوت بستگان برخی از روحانیون یا مقام‌های حاکمیتی و دولتی بیانیه صادر کرده و به بازماندگان‌شان تسلیت گفته است. در حالی که در فاجعه اخیر سقوط هواپیمای اکراینی، خبری از تسلیت‌گویی یا صدور بیانیه نبود.

در این شرایط، کدام عقل سالم و انسان منطقی می‌پذیرد که شهروندان ایرانی درجه‌بندی نشده‌اند؟ چه کسی می‌تواند بپذیرد که از نظر حکومت، یک نظامی یا یکی از اقوام وابستگان به حکومت از دیدگاه رهبر و دولت ایران، با ارزش‌تر از مردم عادی یا حتی نخبگانی نیستند که سرمایه کشور به حساب می‌آمدند و می‌توانستند در آینده در رشد و شکوفایی علمی و صنعتی کشور تاثیرگذار باشند؟ چه کسی می‌تواند بپذیرد از نظر حکومت ایران این دو گروه در یک رده قرار دارند و شهروندان درجه یک و دو محسوب نمی‌شوند؟

زمانی که حاکمان جمهوری اسلامی صحبت از خودی و غیر‌خودی (بخوانید بی‌خودی) می‌کردند، هنوز این اتفاقات نیفتاده بود و افراد کمی با استناد به شرایط موجود روی این موضوع تاکید کردند که حاکمان ایران در حال درجه‌بندی اهمیت شهروندان بر اساس نسبت آنها با حکومت هستند. در آن زمان تصور می‌شد که این کلمه‌ها فقط جنبه سیاسی دارد و حکومت در حال گروه‌بندی فعالان سیاسی وفادار یا منتقد است.

در ظاهر مفهوم خودی به کسی گفته می‌شد که آماده است تا برای حاکمیت فعالیت کند و سیاست‌های آنها را پیش ببرد و غیر‌خودی به منتقدان نظام گفته می‌شود، اما در حقیقت منظور حکومت از غیرخودی همان بی‌خودی یا به عبارتی بی‌ارزش است.

از نظر حکومتی که سال‌ها است بر موضوع ارزش‌های نظام تاکید می‌کند و هر آن‌کس که خارج از این ارزش‌ها عمل ‌کند را غیر‌ارزشی یا معلوم‌الحال یا نفوذی یا وابستگان به سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه می‌نامد، غیرخودی‌ها شایسته دریافت هیچ‌نوع رفاه و خدماتی نیستند.

البته مردم عادی که در هیچ گروه سیاسی یا تفکری خاص وابسته یا ضد حکومت قرار نمی‌گیرند نیز شرایطی همانند غیرخودی‌ها دارند. به این خاطر که درست است آنها هیچ اقدامی برضد حکومت انجام نمی‌دهند، اما هیچ خدمتی نیز در زمینه پیشبرد اهداف و ارزش‌های نظام جمهوری اسلامی نیز ارایه نمی‌کنند؛ بنابراین ارزشمند و شایسته نیستند و باید شکرگذار رهبر و وابستگانش باشند که در کشور امنیت دارند!

زمانی که دولت روحانی منشور حقوق شهروندی را منتشر کرد، منتقدان بسیاری نسبت به نوع ارایه این حقوق (که در عمل باید بی‌قید و شرط به همه شهروندان ایرانی تعلق بگیرد) و گروکشی‌های دولت در مورد اعطای این حقوق بیان کردند. منتقدان به مسایلی اشاره داشتند که امروز می‌توان دید چگونه تحقق یافته است.

به عبارت دیگر، دولت در کنار هر حقی که برای شهروندان ایرانی در این منشور قایل شده، تعداد زیادی اما و اگر آورده است که محدوده اعطای این حق به شهروندان را بسیار تنگ می‌کند. به گونه‌ای که در عمل فقط همان خودی‌ها می‌توانند در دایره تنگ برخورداری از این حقوق شهروندی قرار بگیرند.

نکته آزاردهنده‌تر در مورد کشته‌شدگان هواپیمای مسافربری اکراینی این است که وقتی حکومت ایران دید که دولت کانادا به شکل جدی پیگیر حقوق این افراد و بازماندگانشان است و به هیچ شکلی حاضر نیست پا پس بکشد، به طور رسمی اعلام کرد که حاکمیت دوگانه را قبول ندارد و کشته‌شدگان ایرانی را فقط ایرانی می‌داند. به عبارت بهتر، حاکمان جمهوری اسلامی می‌خواهند بگویند که این موضوع به کانادا هیچ ربطی ندارد و ما هر کاری دل‌مان بخواهد با ایرانی‌ها انجام می‌دهیم.

با این گفتمان جمهوری اسلامی در عمل ثابت می‌کند نه تنها حقوق شهروندان ایرانی را در داخل کشور به صورت دل‌بخواه تعیین و اجرا می‌کند، شهروندان ایرانی را بخشی از اموال و دارایی (بخوانید بردگان و اسیران) خود می‌داند و در این زمینه هیچ احترامی برای قوانین جهانی نیز قایل نیست.

متاسفانه حاکمان جمهوری اسلامی افرادی باهوش و باشعور نیستند تا این موضوع را درک کنند که در شرایط حساسی که خودشان به وجود آورده‌اند و با توجه به این که مرتب بر طبل جنگ می‌کوبند و تحریم‌ها اقتصاد ایران را به شدت ضعیف کرده است، آنها بیش از پیش به همدلی و همراهی مردم نیاز دارند. همان مردمی که از نظر آنها غیرخودی یا به عبارتی بی‌خودی و بی‌ارزش هستند.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)