مواضع عموم اصلاح طلبان در برابر وقایع اخیر آبانماه از جهات متعددی آموزنده است، اما آنچه توجه من را بیشتر به خود جلب می‌کند، علاقه‌ای است که در ضمیر این نیروها به آنچه آنها “نظام” می‌نامند، وجود دارد. به باور من، نزد غالب یا تمام اصلاحطلبان مفهومی متافیزیکی یا استعلایی از نظام وجود دارد که با عمیقترین لایه‌های احساسی و عقلانی این نیروها گره خورده است. استدلال اصلاحطلبان در گوشزد کردن خطر تجزیه کشور و افتادن در گرداب جنگ داخلی در صورت براندازی را اصیل نمی‌دانم. البته منظورم این نیست که چنین پیشامدهایی احتمال وقوع ندارند، بلکه این استدلالهای به ظاهر عقلانی را توجیهی برای غریزه دلبستگی اصلاحطلبان به مفهوم متافیزیکی نظام می‌دانم (و مگر عقل کارکرد دیگری جز توجیه خواست‌های غریزه دارد؟). این ذات متافیزیکی البته مستقل از سیاستهای جاری مسئولین کشور و یا دستگاه رهبری است. ممکن است اصلاحطلبان نقد جدی بر سیاستهای کلی نظام و یا حتی شایستگی مادی و معنوی دستگاه رهبری انقلاب داشته باشند، اما عموما این انتقادات از این وجه است که این سیاستها مغایر ارزشهای ذاتی نظامی است که برای آنها وجه استعلایی دارد. این ذات متافیزیکی نظام است که آنها را زمانی دلبسته به گذشته طلایی حضرت امام می‌کند، و زمانی وادارشان می‌سازد تا خطر تجزیه کشور را در صورت براندازی یادآور شوند. اما واقعا این ذات متافیزیکی نظام چیست؟
اگر بخواهم آن را با چیزی مشابه سازی کنم، می‌توانم از مفهوم “امر مقدس” در ادیان استفاده کنم. در عموم ادیان (و البته نه در همه) مفهوم محوری به عنوان امر مقدس وجود دارد که از یک طرف قلب مومنین را به مهربانی و گشایش تسخیر می‌کند و از طرف دیگر، آن را با ترس و قبض به اشغال خود درمی‌آورد. به این ترتیب تمام دستگاه ارزشی فرد مومن در فضای تعلیق بین این دو حس شکل می‌گیرد. از طرف دیگر، سعی می‌شود آنچه دستگاه و یا معیارهای عقلانی می‌نامیم، در تطابق با این دستگاههای ارزشی توسعه یابد. هر تعارضی بین معیارهای عقلانی و دستگاههای ارزشی باید به گونه‌ای به تعادل برسد که در آن از یک طرف امکان تاویلی از نظام ارزشی مربوط به امر مقدس، و از طرف دیگر امکان تفسیری از معیارهای عقلانی وجود داشته باشد که مجموع تعارض بین این دو را کمینه سازد. در بسیاری موارد، چیدمان استدلالهای عقلانی به گونه‌ای شکل می‌گیرد که کمترین تعارض را با پذیرفته‌های قلبی فرد مومن ایجاد کند. در صورت وجود تعارض غیرقابل سازش نیز باورهای متافیزیکی به حوزه خصوصی منتقل می‌شود تا از اثرات تخریبی آن روی دستگاه عقلانی عموما پذیرفته شده جلوگیری شود (به عبارت دیگر ایمان را از دسترس نقد عقل اجتماعی خارج سازد) ایمان و باور به ذات متافیزیکی امر مقدس در اینجا مشابه همان نقشی را دارد که مفهوم نظام برای نیروهای اصلاحطلب دارد (اصلاحطلبان صرفا خجالت می‌کشند آن را نظام مقدس بنامند). مفهوم متافیزیکی نظام آن ذات پنهان در قاف غربت است که تامین کنند انرژی حس دلبستگی، آرمانخواهی و گذشته اسطوره‌ای عدالتخواهانه برای این نیروها است. به این ترتیب طیف گسترده‌ای از اصلاحطلبان امکان همزیستی با یکدیگر را پیدا می‌کنند، از محافظه‌کارانی که معتقد به اصلاحات جزئی در سیاستهای جاری هستند تا طیف رادیکالی که خواستار اصلاحات عمیق در اختیارات رهبری نظام هستند. محور همبستگی همه آنان اما همان ذات متافیزیکی “نظام” است.
اما آیا هر مفهومی از نظام جمهوری اسلامی متافیزیکی است؟ و چرا در اینجا از مفهوم متافیزیکی نظام سخن گفتم؟ در واقع هر مفهومی از نظام در رده مفاهیم متافیزیکی قرار نمی‌گیرد. قبلا در نوشته‌ای مفهومی از نظام به مثابه سیستمی از مکانیزمها  را توسعه دادم که در رده مفاهیم متافیزیکی جای نمی‌گیرد. در واقع در آن نوشته با تحلیل سیستمی نظام نشان دادم که دینامیسم بنیادی نظام از چه تضادی نیرو می‌گیرد و این تضاد موجد چه فرایند دیالکتیکی برای بقای نظام می‌شود. اما تمایز بین مفهوم متافیزیکی نظام و مفهوم عینی آن چیست؟ تمایز اساسی در این نکته قرار دارد که مفهوم متافیزیکی حاوی حس دلبستگی، گشایش و بسط و همچنین حس ترس، واهمه و قبض است. به عبارت دیگر این مفهوم به همراه خود موجد نوعی احساس دلبستگی است که خود به نوبه موجد نوع خاصی از نظام ارزشی و داوری است. در تحلیل سیستمی اما نظام به کمک مکانیزمهایی تعریف می‌شود  که قابل کمی سازی است. به عبارت دیگر، نظام، صرفا عینیتی از عوامل سازنده خود است که شدیدا وابسته به مکانیزمهای داخلی آن است، در حالیکه در مفهوم متافیزیکی، ذات نظام یک هسته مخفی و پنهان است که مواجهه با آن فقط از طریق حضورش در قلب فرزندان و دلبستگانش ممکن است. به این ترتیب اصلاحطلبان همواره در فضای تعلیق بین اسطوره و واقعیت سیاسی  زندگی می‌کنند.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)