مستاصل و خشمگین میگوید: «هیچ کدومشون نمیفهمند. از مربی مهدکودکشون تا متخصصهاشون همگی مشکل دارند. اگه میدونستم اینجا چه خبره عمرا خونه و زندگی راحت و خانواده و پرستار بچه و همهی امکاناتم رو رها نمیکردم، بیام از صبح تا شب دنبال کاغذبازی بانک و مدرسه و مالیات و کلاس زبان باشم. اگر بهخاطر مدرسهی دخترم نبود همه چیز رو رها میکردم و شبونه برمیگشتم ایران. سختیهای مهاجرت و تنهایی و هزار و یک مشکلش را به جون خریدم و فقط به امید ساختن آیندهی بهتر برای بچههام اومدم کانادا. حالا… »
هفتهی پیش مدیر مهدکودک پسر چهارسالهاش به او اخطار داده که اگر تا یک ماه دیگر نامهی ارزیابی روانشناس کودک از وضعیت تحول روانی_اجتماعی پسرش را نگیرد، برای غفلت مادری، مورد را به سازمان حمایت از کودکان گزارش میکنند. مشاور مهد معتقد بوده که پسر چهارسالهی فرناز به لحاظ تحول اجتماعی از همکلاسیهایش عقب است، میلی برای بازی کردن با بچهها ندارد، زودرنج است و واکنش عاطفی سطحی و سردی دارد. ماه پیش، مشاور مهد نامهی ارجاع به روانشناس کودک را به فرناز داده، اما فرناز چون به زبان انگلیسی تسلط کامل ندارد همهی این مدت دنبال روانشناس کودک فارسی زبان میگشته ولی تلاشش بینتیجه مانده است.
سه سال پیش فرناز با همسرش، دختر هفت ساله و پسر یک سالهاش به کانادا مهاجرت کردند. همسر فرناز که در ایران شرکت بازرگانی دارد و درآمدِش هم بد نیست، طی سه ماه اول بعد از مهاجرت به این نتیجه میرسد که اگر بخواهد در کانادا زندگی کند حداقل چند سالی به لحاظ حرفهای و مالی عقب میافتد. در نتیجه تصمیم میگیرد به ایران برگردد تا بتواند شغلش را حفظ کند و هرماه هزینههای زندگی همسر و دو فرزندش را از ایران برایشان بفرستد. هرچند ماه یک بار هم برای پر کردن حضور فیزیکیاش در کانادا و از دست ندادن کارت اقامتش و دیدار خانواده چند روزی به کانادا سفر کند.
چند ماهی از مهاجرت نمیگذرد که فرناز خودش را در نقشِ مادر تنها (یا همان سینگل مادر) میبیند که نه زبان دیارغربت را درست بلد است و نه به خانواده و دوستانی که در وقت مشکلات میتوانسته از آنها کمک بگیرد دسترسی دارد. از طرفی محدود شدن رابطه با همسرش به پیامک و گهگاهی اسکایپ، دست فرناز را از مهمترین منابع حمایتی و عاطفیاش کوتاه میکند. به طوری که کمتر از یک سال بعد از مهاجرت وقتی به دلیل بدخوابی و کم شدن آستانهی تحملش به پزشک مراجعه میکند، تشخیص افسردگی خفیف میدهند.
استرسهای سالهای ابتدای مهاجرت، قرار گرفتن در نقش والد تنها، حضور پدرهای مجازی که نقش پدریشان به ماشین ساخت و ارسال پول تقلیل پیدا میکند، تنشهای دائم بین همسران در نتیجهی فشارهای سازگاری با محیط جدید، مشکلاتی آشنا برای بسیاری ازمهاجران است. از طرفی، مهاجرت به امید ساختن آیندهای بهتر برای فرزندان، جملهای است که به کرات از خانوادههایی که میخواهند خودشان را برای مهاجرت قانع کنند میشنویم.
اما چه میشود که یکی از مهمترین مشکلات سلامت روان در همان سالهای اول بعد از مهاجرت به اختلافات بین زوجها و مشکلات روانی و عاطفی فرزندان اختصاص پیدا میکند؟ چه سنی برای مهاجرت فرزندان بهتر است؟ چطور فرزندان را از پیامدهای مهاجرت در امان نگه داریم؟ اینها سوالاتی است که متاسفانه کمتر در وقت مناسب آنکه پیش از اقدام به مهاجرت است و عموما بعد از درهم شکستن دنیای ایدهآلسازی شدهی مهاجرت از خود میپرسیم.
اگرچه به دلیل معیارهای انتخابی برای پذیرش مهاجران در کشورهای مهاجرپذیر، وضعیت سلامت روان کلی مهاجران در بدو ورود به کشور میزبان از وضعیت سلامت روان کلی آن جامعه کمی هم بهتر گزارش شده است، به دلیل استرسها و مشکلات حین و بعد از مهاجرت، افت چشمگیری در وضعیت سلامت روان مهاجران در سالهای ابتدایی مهاجرت دیده میشود.
شاید نتوان به این سوال که چه سنی برای مهاجرت کودکان بهتر است پاسخ قطعی داد چراکه هیچ تک نسخهای که بتوان برای همهی افراد در یک گروه سنی پیچید وجود ندارد. گرچه میدانیم که از منظر علم روانشناسی تحولی، دو مرحلهی حیاتی برای طی کردن فرایند دلبستگی، شکلگیری هویت منسجم و اجتماعی شدن انسان وجود دارد: ۱_ پنج سال اول زندگی (مرحلهی اول تحول فردیت و تمایز خویشتن از دیگری) ۲_ نوجوانی (مرحلهی دوم تحول فردیت و شکلگیری هویت اجتماعی). در نتیجه در این دو مرحلهی رشد، پنج سال اول زندگی و دورهی نوجوانی، افراد برای تغییرات شدید محیطی و اجتماعی (مثل مهاجرت) آسیبپذیرتر هستند. در این مقاله به بررسی مهاجرت در مرحلهی اول تحول فردیت (تولد تا پنج سالگی) میپردازیم.
سازگار شدن با محیط جدید، عدم تسلط به زبان و فرهنگ جامعهی میزبان، و مشکلات شغلی و مالی که مهاجران در سالهای اول مهاجرت با آن دست و پنجه نرم میکنند از جمله عوامل استرسآوری هستند که فشارهای روانی آن روی روابط زوج با هم و روابط والدین با فرزندانشان تاثیر میگذارد. در سالهای اول مهاجرت، حضور موثر و دسترسی عاطفی زوج برای یکدیگر و والدین برای فرزندان محدود شده و این به نوبهی خود میتواند رشد و بهزیستی روانی و اجتماعی فرزندان و سازگار شدنشان با محیط جدید را به چالش بیندازد. تاخیر در تحول عاطفی و اجتماعی پسر فرناز نیز میتواند تحت تاثیر شرایط استرسآور سالهای اول مهاجرتشان، عدم حضور والد دوم (پدر)، و کاهش در حساسیت و دسترسی عاطفی مادر (به دلیل مواجهه با تنشهای ابتدای مهاجرت) برای فرزند یک سالهاش بوده باشد.
استرسهای مهاجرت روی افراد مختلف تاثیرات متفاوتی دارد. برخی در زمان مناسبتر و با آمادگی و منابع بیشتر به میدان رفته و از این چالش پیروز بیرون میآیند و برخی آمادگی لازم برای مقابله با این حریف سرسخت را ندارند و زیر بار سنگین آن ضربه فنی میشوند. کودکان زیر پنج سال و نوجوانان دو گروه سنی هستند که اگر والدینشان خود را برای مهاجرت تجهیز نکرده باشند با احتمال بالاتری در مقابل این تغییر بزرگ آسیبپذیر خواهند بود. برای کاهش آسیبپذیری در مقابل مشکلات مهاجرت لازم است تا پیش از عملی کردن این تصمیم بزرگ: ۱_ در مورد ملزومات ادغام اجتماعی و حرفهای در جامعهی جدید آگاهی و آمادگی کسب کنید. ۲_ از ایدهآلسازی زندگی پس از مهاجرت اجتناب کنید و دیدی واقعبینانه از نکات مثبت و منفی آن داشته باشید. ۳_ دورههای حساس رشدی فرزندان (پنج سال اول و دورهی نوجوانی) و پیامدهای احتمالی مهاجرت بر تحول روانی و اجتماعیشان را در نظر بگیرید و خود را برای مواجهه با این پیامدها آماده کنید. ارزیابی امکان و کیفیت حضور و دسترسی عاطفی والدین، میتواند روی تصمیم به مهاجرت، چه زمانی و چگونه انجام دادن آن تاثیر گذاشته و آسیبپذیری افراد، بهویژه آسیبپذیری کودکان و نوجوانان را نسبت به پدیدهی رو به رشد مهاجرت کمتر کند.
فهیمه میانجی، روانشناس و پژوهشگر روانپزشکی اجتماعی و بینفرهنگی است.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.