فهرستی از برخی جنایات تروریستی (که علیه مردم عادی کشور کنونی ایران) برای تحقیق و عدالتخواهی آیندگان در طی ۴۵ سال حاکمیت ضد بشری ج.ا ولایت فقیهی و آخوندیستی شیعی اسلامی (بخش ۱) // قبل از هر چیزی تعریف نسبی از مردم عادی ایران بکنم، از نظر نگارنده حداقل دو دستهبندی برای مردم عادی است بقیه میتوان مردم غیر عادی نامید!، مردم عادی ایران از مظنر دو مشخصه اصلی شغل و محل درآمد و نوع وابستگی به حکومت قابل تعریف هستند.
الف- مردم عادی اصلی، که همگی غیرنظامی هستند و یا بیکار موقتی و یا از کار افتاده و یا دارای شغل مُزدبیگری (کارگر/کارمند/…) در واحدها یا تحت مزدبیگری صاحبکارها غیر حکومتی هستند، و مشخصا در بخش موسوم به خصوصی هستند، این مردم احتمالا بیش از دو سوم مردم ایران تشکیل میدهند. نگارنده در تمام این سالهای اخیر هر وقت از مردم عادی (معمولی) سخنی گفته، عمدتا منظورم این بخش مردمان (انسان/بشر) در کشور ایران است، و اکثریت قاطع مردم عادی اصطلاحا فارسیزبان هستند.
وقتی میگویم، سیستماتیک یا سازمانیافته، دلایل زیادی دارد، اما مهمترین دلیل همین اصرار و تکرار اقدامات نادرست است طی چند دهه، اگر سالهای نخست این حکومت نقدی میشد بر یک عملی نادرست، میشد آن را ناشی از غفلت و ناکارآمدی پنداشت، و بلکه غارتگری و دزدیگری اس مثل همین کسری بودجه و چاپ پول بدون پشتوانه و تولید نقدینگی توسط سیستم فاسد بانکی، اما وقتی کارهای نادرست طی چند دهه تکرار میشود از جمله همین بودجهبندی سالیانه و برنامههای پنجساله (چیزی جز برنامه غارت نیستند، و در حالی پیشنهاد شده این بودجهبندی سالانه و پنجساله بودجه دوساله جایگزین شود و از همه موارد فساد در قالب ردیفهای بودجه مفتخوران تا ریختن پول مردم به چاه ویل پروژههای معطل مانده که به صورت قطرهچکانی تزریق میشود و عملا جز رانتخواری پیمانکارن نیست، تقریبا همه این پروژههای به اصطلاح عمرانی باید تعطیل شود. حتی بعید است یک درصد این پروژههای عمرانی و توسعه ای قابلیت اتمام و نفع عمومی داشته باشد)، دیگر جز سیستماتیک بودن نمیتوان انگاشت.
ب- مردم عادی فرعی، اینها با توجه اجبار و اقتضای زمان، بدون داشتن ماهیت ضد بشری و ناقض حقوق بشری حاکمیت ج.ا از راههای مختلف به حکومت وابستگی نسبی اقتصادی دارند، اما این وابستگی از روی اجبار است و نه دلخواه خود، اینان ممکن ات کارمند حکومتی و حتی جزئی از نیروهای مسلح و امنیتی و قضایی باشند، اما تا جاییکه در توانشان است ضمن اینکه مشارکت در ستم و جنایات و فساد سازمانیافته _سیستماتیک) ج.ا شرکای اجنبی غربی و شرقی و اپوزیسیوننماها نمیکنند، از رانتهای توزیعشده از انواع ویژهخواری و ویژهبرخودرای (رانت) استفده نمیکنند، مانند گرفتن وام از سیستم بانکی و موسسات مالی فاسد (اعم حکومتی و خصولتی و خصوصی) تا رانت اطلاعاتی و غیره استفاده نمیکنند و در حالیکه اکثریت مردم عادی اصلی (نوع الف)، عملا محرومند از ای رانتها. ممکن در موارد استثنائی برخی نادانسته در زمانهای دورتر مرتکب مشارکت در ظلم و جنایت وفساد رانتخواری شده باشد، اما بعد از یکی دو دهه اخیر و با انبوه افشاگری در باره فساد حاکمیت ج.ا، باز با سوءاستفاده کنند در موقعیت سمت و کارمندی در نهادهای حکومتی و شبه حکومتی (خصولتی) و به ظاهر خصوصی رانتی (از جمله شرکتهای بورسی و هلدینگها، کسب و کارهای رانتی با مجوز به اطلاح امضای طلایی و یا تحت تاثیر فساد عمدی مدرکگرایی و مشخصا مؤسسات آموزش ابتدائی تا متوسطه و دانشگاهی خصوصی غیر انتفاعی) مرتکب مشارکت در ظلم جنایت و فساد سیستماتیک ج.ا و شرکای اجنبی غربی و شرقی و منطقه ای و اپوزیسیوننماها شده اند و خودشان را به تجاهل میزنند، اینها جزء مردم عادی نیستند، بلکه شرکای جرم وضعیت کنوی یعنی حاکمیت ج.ا و سایر شرکای جنایتکار اجنبی و اپوزیسیوننما هستند. فساد آموزشی، که مصداق بارزش مدرکگرایی است، یکی از ابزارهای جنایات تروریستی ضد اشتغال است، مانند گرفتن مجوز کسب و کار یا تأسیس شرکت، که مردم عادی توانمند- از نظر مالی یا مهارتی و تجربی- مجبور میکند با خلافکاران بخش مدرکگرایی اربط بیگرند و آلوده به خلافکاری بشوند برای کسب یک مدرک تا بتوانند بختی برای گرفتن مجوز کار و اشتغال یا تأسیس واحد صنفی یا شرکتی و یا واردات و صادرات بشوند! این جنایات تروریستی اقتصادی، عواقب زیانباری از لحاظ اجتماعی و فرهنگی و اخلاقی در کشور کنونی ایران شده است که بخشی از همان انحطاطات همهجانبه است. بدیهی است اگر کراکنان حکومتی و غیه، میخواهد شریک جرم این جنایت تروریسم سیستماتیک ج.ا نباشند، این موارد گفته شده مرتکب نشوند و اگر هم فعلا مجبورند شاغل باشند از باب تامین معاش، سعی بر درستکاری و تسهیل کار و مشکلات مردم باشند و اگر از فسادی در دستگاه و نهاد باخبر بشوند، به نحوی مانع و یا افشاگری کنند، در این صور جزء مردم عادی خواهند بود.
بقیه مردم ایرن جزء مردم غیرعادی هستند، که قابل تعریف در میان مردم عای نیستند، اینان از حاکمان و عاملان حاکمیت دیکتاتوری (استبدادی/ خودکام) بوده و از جمله کارکنان کشوری و لشکری و تمامی کسانی در به نوعی در فهرست تروریستهای جنایتکار ذیل قرار میگیرند.
– وضع انواع تحریم
مشخصا تحریم اقتصادی، به احتمال قریب یقین از نظر نگارنده، به طور سیستماتیک و هدفمند و با مشارکت بخش اصلی یا بخش مهمی بدنه حاکمیت ج.ا و حکومتهای اجنبی (اعم موسوم به غربی و شرقی) انجام شده است، اوج این جنایتکاری در دوره ترامپ اجرا و تا اکنون – که این نوشتار منتشر میشود- ادامه و حتی در برخی موارد تشدید شده و تهدید به تشدید از سوی حاکمیت ج.ا و دولت غربیان و شرقیان و منطقه ای پیرامون کشور کنونی ایران و مزدورانش موسوم به اپوزیسیوننما داخلی و خارجی در حال اجرا است.
مشخصترین مصداق این جنایت و تروریسم، تحریم و کمبود و گرانی مصنوعی و عمدی کالاهای بشردوستانه شامل خوراکیجات و داروجات است، این جنایت سازمانیافته – از نظر نگارنده- با هدف نابودی نسلی عموم ایرانیان و اما مشخصتر گروههای مردمشناختی موسوم به فارسها و شیعهزادگان است، بیشترین زیانهای اقتصادی و منطقا عواقب وخیم فرهنگی و اجتماعی و زندگی (از جمله تشکیل خانواده یا امکان یافتن شریک زندگی یا پارتنر) و تلفات جانی و ایجاد بیماریهای مزمن جسمی و روحی شده است. جنایت سازمانیافته تحریمها کالاهای بشردوستانه علیه مرم عادی
از عواقب ضد بشری این تحریمها، نسلکشی مردم عادی و مشخصا مردمان فارسیزبان است، نسلکشی مردم فارسیزبان (فارس)، که از زمان سقوط حکومت ساسانی شروع شده و در حاکمیتهای مستمر غیر فارسی، از جمله عربان و ترکمنان و مونگولان و غیره ادامه یافته است، برخلاف دروغگویان پان…ایسم قومگرای ضد فارس، تا به امروز هرگز هیچ حاکمیت (سراسری) اعم پادشاهی و غیر پادشاهی فارسی (فارس/فارسیزبان) حقیقی در ایران بر سر کار نیامده است، و بکارگیری زبان فارسی (فارسی دری)، بعنوان زبان کشوری و لشگری و اداری و تا حدی قضاییه و قانونگذاری و غیره، نه از روی دوستداری و خیرخواهی نسبت به این ابرزبان و میراث بزرگ بشریت، بلکه از روی ناچار و اینکه تنها آلترناتیو و جایگزین بالقوه و بالفعل بوده بهجای کارگیری زبان عربی و یا سایر زبانهای غیر بومی مانند انگلیسی یا روسی و میراثداران مهاجمان تُرکمان و مونگول و غیره!، نگارنده بعنوان منتقد مستقل، بر خلاف سیاسیکاران هراسی ندارم از گفتن این حقیقت تلخ، که بزرگترین گروه زبانی (به اصطلاح قومی یا اتنیکی) مردمان فارسیزبان (فارس/فارسی) بوده هستند در این ۱۴۰۰ ساله اخیر، با وجودی که درصدهای بالای در تمام مردمان ایران قربانی این جنایت سیستماتیک نسلیکُشی ناشی تحریم بوده اند، و اما عملا میتوان گفت فارسیکُشی هدف اصلی ای تحریمها بوده است!
چنان به احتمال قریب به یقین هدفمندی تحریمها علیه مردمان فارسیزبان ایران قابل بررسی است، که میدانیم بر اساس تمام آمار و ارقام در تعداد نفوس گروههای زبانی، مردم فارسی، همیشه بیشترین درصد داشته اند (از ۴۵حدود % تا بیش از ۶۰% متغیر گفته اند)، اینکه در میان طبقات و لایههای اقتصادی-اجتماعی فرادست تعداد کثیری فارس هستند و از جمله د هیئت حاکمه ج.ا، دلیل بر نیست که حاکمیت فارسی و حامی فارسی هستند، اگر چنین بود، این همه فارسیکُشی نمیشد و از نظر ژئوپلتیک، سرزمینهای فارسی چند شقه و مورد هجوم و تغییر بافت جمعیتی قرار نمیگرفت (در مطالب قبلی برخی مصادیقش گفته شد)، کاملا و آگاهانه و سیستماتیک با سوءاستفاده از تقسیمات کشوری و استقرار و کوچاندن مردمان غیر فارس به مناطق شهری و روستایی باقیمانده فارس بعد از سقوط ساسانی، یکی از وحشیانهترین پاکسازیهای ضد بشری (به اصطلاح پاکسازی قومی و نسلکُشی قومی) در کشور کنونی ایران صورت گرفته بهویژه در صد سال اخیر، و از جمله سه حکومت قاجاری و پهلوی و ج.ا (و البته حکومتهای قبل از قاجار تا زمان سقوط ساسانی)، اینکه آیا همه حاکمان و عاملان این دو حکومت اگاه بودند از این نسلکُشی مردمان ایران و بهویژه فارسیان، جای بحث دارد، نگارنده همه حاکمان و عوامل شامل نمیدانم، بر اساس همان تعریفی که از مردم عادی و غیر عادی ایران کرده ام.
– تروریسم و جنایت ترویج و نشر انواع انحطاطات زیستشناختی و از جمله همزیستی اجتماعی، با ترویج ضد اخلاقیات، ایجاد محدودیت در ارتباطات عاطفی و یافتن پارتنر، جنایت سیستماتیک تحریم، در واقع در راستای هدف نسلکُشی مردمان ایران و بهویژه فارسها بوده است، از یک طرف با ترویج فساد مدرکگرایی و عمدا ممنوعیت و محرومیت و محدودیت اشتغال به بهانه نداشتن مدرک دیپلم و یا مدرک دانشگاهی، تا ایجاد شرایط انحطاط محتوای آموزشی و مهارتی، و از سوی دیگر، تشویق نخبگان به مهاجرت (فرار مغزها)، موجب کاهش شدید متوسط آی.کیو (بعنوان یی شاخصهای بالقوه امکان بالندگی معنوی و مادی بر طبق مدعیان جهانی)، میزان بالای فرار مغزها و همزمانی انحطاط نظام آموزشی کشور، تاثیر مستقیم و ویرانگر و تا حدی غیر قبل جبران گذاشته در نسلکُشی مردمان ایران و بهویژه فارسها. عمرها و فرصتهای نسلی سوخته برای دهههای نسل میانسال و کهنسال دیگر قابل بازگشت نیست!
باز تاکید میکنم بر روی ظلم بر فارسها، چون یکی از حربههای فرافکنی و دروغپردازی ضد مردمان ایران، ترویج و تکرار این دروغ حاکمیت فارس (پانفارس) است، حتی حکومت کوتاهمدت زندیه، طبق گفته و ادعای همان پانقومیها غیر فارس بوده (یک آنها را لُر و یکی لَک و یکی فِیلی و یکی آنها را کُرد میگوید)، جایی اگر افتخار احتمالی است پانقومیها حکومت زندیان (و از جمله پهلوی و ج.ا) را به نام قوم مطلوب خود مربوط بیشتر میکنند، هر وقت بخواهند عوارض نامطلوب و منفیجات این حکومتهای به اصطلاح فارس کذایی را از خود مُبرا کنند، این سه حکومت میشوند فارس و پانفارس!، هر چند نگارنده در نوشتارهایی، با روشهای شبه علمی و غیر از مدعیان علم زبانشناسی و مردمشناسی موسوم به به غربی (مدرن/نوین)، دست کم مردمان لُر و بخیتاری و غیر عربزبانان موسوم به شاخه زبانهای ایرانی (از القائات ضد ایرانی اجنبیان و عوامل داخلیشان) در تمام مناطق شمالی و مرکزی و جنوبی و جنوب غربی از جمله خوزستان جزئی از مردمان فارسی میدانم، این نفوذ انحطاطگر و ضد بشری نهادهای اجنبی و نفوذیان و ابلهان و غافلان خودی فارس و ایرانی در ایران بوده که فریب نهادهای ضد بشری همچون یونسکو (یکی اقدامت ضد بشری و جنایتکارانه یونسکو با فریب بشردوستانه البته اجرا میکندریال ثبت میراث ناملوس جهانی است، که موجب تفرقه و حتی قدمهسازی جنگ ابلهانه کذایی تمدنی و مردمان و حکومتهای استبدادی منطقه ایران و پیرامونش شده است!، در زمانه ای که دیگر تمدنهای قدیم همه منقرض و امروزه ما یک تمدن کلی دارم و میگوییم تمدن جهانی و آن خوردهفرهنگیجات را نمیشود تمدن گفت امروزه، این تجاهل را چند دهه است حکومت ج.ا به اسم اسلامی بندکردن متجاهلانه قید اسلامی بر علوم و معارف امروزی مانند علوم انسانی اسلامی تا بانکداری اسلامی کرده! این بلاهت یا تجاهل درباره تمدن چینی یا تمدن روسی یا تمدن ایرانی یا تمدن غربی و غیر هم تکرار میشود!، این علم آی.تی یا ابزار تمدنی مانند خودرو و غیره آیا منطقی و عقلانی است بگوییم اسلامی یا ایرانی یا عربی یا غربی یا چینی یا روسی؟! اینها محصولات و عوارض تمدن جهانی اند اعم خوب یا بد، حالا امثالهم هر چهقدر دلیل بیاوریم، متهم به گلوبالیستی و نوکر غربی و شرقی و سرمایهسالاری و محافل فراماسونری و صهیونیستی و یا مورد تهاجم تروریسم جنگ روانی مانند تمسخر و توهین و به زعم ابلاهانه شان تحقیر میشویم! چون نمیتوانند از نظر استدلالی و منطقی و عقلانی نظر امثالهم رد کنند) و دانشگاهها و محافل به اصطلاح علوم انسانی اجنبیان و غیره خورده اند، این وضعیت فاجعهبار فروپاشی اجتماعی مردمشناختی و زبانشناختی و مقدمهچینی برای به اصطلاح جداییطلبی سرزمینی فراهم کرده اند! برای همین هم از نظر واقعیات تاریخی و علمی و هم از باب کنایه، در وضعیتی لهجهها و گویشها و گونههای همبسته خانوادن فارسیزبان را این دشمنان زبان میخوانند، پس قطعا زبان فارسی دری، یک ابرزبان است! این زبان که فارسی میخوانندش، با آن تاریخ چند هزارساله و با ویژگی شبه اسپرانتویی و شگفت انگیز و غنای صدها هزار لغت و واژگانی قطعا ابرزبان جهانشمولانه است در مقابل این مدعیان زبان بودن!، زبانهایی که مدعی اند که حتی توان ترجمان مقالات عمیق و وسیع فلسفی و علمی ندارند، زبانهای مدعی گاه زور بزنند نمیتوانند حتی پنج هزار لغت جمع کنند، و اغلب لغات آنها همان لغات رایج فارسی با گویش یا تلفط اندکی متغیرست و تُرکی ادعاییشان هم عمدتا فارسی و عربی و فرنگی و ساختگی و غیره است (که عموما لغات غیر علمی است و عمدت کاربرد اجتماعی روزمره محاوراتی دارند) در حالی برای دانشتن علوم و معارف عظیم چون فلسفه و علوم تجربی به بیش از ۱۵ هزار لغت نیاز است! در تمام پهنه ایران، این زبان فارسی و البته عربی توانایی داشتن قدرت ترجمانی این چنین دارد.
این ملتسازیهای کذایی (کدام ملت، ملتهایی که حتی دولت ندارند؟!) از مسیر نفوذ توطئهگری برای زمینهچینی جداییطلبی و جنگ داخلی بوده است. دو شاخه جداییطلب پانتُرک و بهویژه پانعرب، میدانستند با توجه کثرت و اکثریت عظیم فارس، بعیدست بتوانند حتی در بدترین وضعیت فروپاشی سیاسی (توطئه برآمدن حکومت ضد بشری ج.ا و منطقا سرنگونی حتمی این حاکمیت ضد بشری)، نیازمند شکستن این کثرت به شاخههای زبانی کذایی و سپس بر طبق فرمول، تبدیل گروه زبانی به گروه قومی و گروه قومی به ملی کنند.
امثالهم، بارها تاکید کرده ایم، تمامی راه حلها و ایدهها برای نحوه اداره سیاسی کشور بین همه مردمان ایران قابل مذاکره و تغییر و اصلاح است، ایده خودمدیریتی داخلی سیستم شبیه سوئیس (بدون استفاده از اصطلاحات شبههناک و مشکلساز بار حقوقی همچون اصطلاح ملتها یا فدرالی) با تغییرات متناسب با شرایط خاص ایران، در سطح شهرستان، با اصلاحاتی در اشتباهات تقسیمات استانی که منجر به فجایعی زئوپلتیکی شده است از جمله جدایی کامل استان فارس از سواحل خلیج فارس!، این تراژدی مدیریت کشورداری در دوران پهلوی و ج.ا است، که منطقه فارس از سوحل خلیج فارس جدا شود و همزمان حذف نام پارس (پرشیا) از نام دوگانه تاریخی چند هزارساله ایران پارس!، کدام حاکمیت میهنیمردمی میاید چننی کار ابلهانه میکند؟!، پاسخ روشن است، حاکمیتی که به اصطلاح یا از نظر درک سواد ژئوپلتیک فقیر است یا تحت نفوذ عناصر ضد میهنیمردمی است و یا کلا خودش سیستماتیک ضد میهنیمردمی است، از جمله رژیم ج.ا!
پ.ن:
بنابر دلایل مختلف، اشتباهات نگارشی و غیره، به مرور اصلاح میشود
نگارنده، با مطالعه اخبار و ماقالات و نظرات از گذشته تا حال، متاسافنه چندان امیدی برای یک اتحاد و همبستگی سراسری داخلی برای براندزای و گذار حاکمیت و فرمانرَوایی دموکراسی سکولار مبتنی بر رعایت حقوق بشر ندام، یکی تلخترین مواضعی امثالهم- که سالها دنبال مبازت اصلاحگرانه مسالمتآمیز و ایجاد کشور مدرن و متعالی از نظر مادی و معنوی بودیم، موضع تحت زدن سر افعی در تهران بود. ای تلخی بزرگی است، تمام اهانتها و تهمتها و رنج آسیبهای جسمی و رحی شخصی تا از دست دادن بستگان و دوستان و دیگر مردمان ایران، حجم عظیم ا خاطرات تلخ استف اما زهر تلخی احسسا شکست در مبارزه داخلی و موضع زدن سر افعی، بدترین تلخکامیهای سیاسی امثالهم بوده است. برای امثالهم تا همیشه جان و حقوق بشر اولویت اول و آخر واهد بود، برخلاف مدعیان پان…ایسم و ایدئولوژیک که معیار حق و باطلشان، تعلقات قومی نژادی و حتی ارضی و البته منافع شخصی است. مشاهده نابدوی زندگی همنوعان بشری بدترین تجربهها بوده است. برای مغز دگماتیک یک پان…ایسم درک عقاید و اندیشههای امثالهم شاید غیر ممکن باشد، موجودتی که همه چیز در سیاه و سفید منافع ملی و ومی و خاکی و راضی و یا منافع شخصی میبینند، این اشارت صریح بر نسلکشی مردمان فارس(فارسیزبان)، بازگویی حقیقت میدانی است، هر چند در نظر دگماتیک و دروغپردازیا حمارشده و مغزشویی شده کینهتوز و عقدهای یک پان..ایسم قابل هضم و درک نخواهد بود، تازه بر این فرض صرفا این افراد پان..ایسم واقعی باشند و نا پان…ایسمنما و مزدور، امروزه بنابر دلایل و اسناد و نظرات منتقدان بسیاری از پان…ایسمنماها از پانایرانیست و پانفارس(؟) تا پانترک و پانعرب و پانکرد و غیره و مدعیان ملیگرایی ایرانی تا مدعیان ملیگرایی قومی جداییطلب، در واقع حتی همن که وانمود میکنند نیستند!، در اقع مزدورانی هستند که نقش ایفا میکنند و هدفشان ایجاد تفرقه میان مردمان ایران که خواهان برقراری حاکمیت مبتنی بر حقوق بشر هستند (به برای رسیدن به این حقوق بشر فعلا ساختار دموکراسی سکولار ترجیح دیده). امثالهم با توجه دسترسی به رسانهها و امکان فعالیت انتقادی، در حد بضاعت خویش اقدام کردیم برای روشنگری، نیروهای ضد بشری عظیمی علیه مردمان جهان و از جمله کشور کنونی ایران در جریان است، تنها با همکاری و همبستگی عموم (احتمالا اکثریت مردمان جهان شامل بشود) ممکن از این شرهای متعدد رهایی یابیم. فرصت زندگی مناسب برای عموم مردمان جهان، تلاشی است نیازمند حمایت همگان و از عهده شخص یا یک گروه اندک میسر نیست.
بدرود
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.