آیت الله خامنه ای چند روز قبل در صحبت هایش به طعنه گفت: “اگر کسی هم می خواهد از ابرقدرت ها بترسد، اشکالی ندارد اما از طرف ملت و به حساب مردم نترسد زیرا ملت ایران ایستاده است…”. از جمله ایشان استفاده می کنم و خطاب به «کاسبان انتخابات» می گویم: اگر کسی می خواهد با نظام و قدرت حاکم بسازد، برایش رای و بیعت جمع کند و پشت میز بازی انتخابات بنشیند و کاسبی کند اشکالی ندارد، اما از طرف ملت ننشیند و به حساب اپوزیسیون بازی نکند…
چند روزی بیشتر تا اصطلاحاً انتخابات دوازدهمین دوره ریاست جمهوری باقی نمانده، همانطور که پیشبینی میشد تنور این نمایش چهارسالانه آنقدر سرد و ماسیده است که اینبار دست‌اندرکاران داخلی خود نظام هم نام «جشنواره انتخابات» و «سیرک انتخابات» را علناً و رسماً به آن اطلاق نمودند. ورود آقای احمدی نژاد و نوچه هایش به صحنه، که قرار بود همچون شوک الکتریکی تکانی به مردم بدهد و تنور را گرم کند صرفاً چند ساعتی خوراک خبری خبرگزاری ها و مطبوعات و دست مایه کار طنزپردازان شد و روز به پایان نرسیده بود که خبر بیات محسوب میشد. رد صلاحیت تقریباً همه چهره های شناخته شده نظام از جمله طایفه آقای احمدی نژاد هم با بی تفاوتی مطلق مردم و اهل سیاست همراه بود. اخبار ساخته و پرداخته ذهن خلاق تبلیغات چی های دولتی همچون خبرحذف مناظره های زنده تلویزیونی هم کلاً یک روز خوراک چند پست تلگرامی در کانالهای معلوم الحال وابسته به دولت اصلاحات و چند کانال همیشه بدنبال سوژه خنده و طنز شد و بقول شاعر دیگر هیچ.
اما اینهمه بی تفاوتی نسبت به مناسبتی که در اغلب کشورها مهم ترین اتفاق سیاسی محسوب می گردد از کجا سرچشمه می گیرد، چرا حتی طرح دوقطبی کردن فضای سیاسی و القای حضور دو جناح با دو دیدگاه متفاوت (اصول گرا – اصلاح طلب) هم نتوانسته در درمان این بی تفاوتی موثر باشد. به اعتقاد من پاسخ افسردگی سیاسی جامعه است، واکنش جامعه افسرده به اتفاقات دقیقاً مشابه واکنش فرد افسرده به مسائل پیرامونش است، برای یک آدم افسرده هیچ فرقی نمی کند که طرف مقابل کیست، گوشها و چشمهایش را بر همه چیز و همه کس می بندد و تمایل و انگیزه ای به ایجاد ارتباط ندارد. افسردگی تقریباً همیشه پیامد ناامیدی است، ما آدم ها وقتی ناامید می شویم افسرده می شویم و جامعه هم عیناً همینگونه است. احتمالاً مشاورین آقای روحانی بر همین اساس نام «تیم امید و فراکسیون امید» را برگزیدند و روی آن جولان تبلیغاتی دادند. اما نتایج عملکرد آقایان سنخیتی با ادعاها نداشت و لاجرم منجر به ناامیدی مضاعف گشت، به زبان خودمانی یعنی روش درمان انتخابی آقای روحانی برای افسردگی جامعه معروف به روش «تعامل سازنده» شکست خورد و داروی تجویزی ایشان معروف به «برجام» افاقه ننمود و جامعه افسرده بیش از پیش در افسردگی غوطه ور شد. شاید به این خاطر که روش درمانی و داروی تجویزی بیشتر آرام بخش و خواب آور بود تا محرک و امیدبخش، اما درمان رایج برای افسردگی های مزمن، استفاده از داروهای تقویتی و محرک های قوی است، داروهایی که برای آدم های معمولی و غیر افسرده خطرناک و ممنوع است برای این بیماران با دوز بالا تجویز می شود، حتی انواع مخدرها، با این استدلال که فرد افسرده بدلیل شوک ناشی از مصرف دارو ابتدا از لاک و پیله خود بیرون بیاید و در ادامه تحت تحریک با دیگران ارتباط برقرار کند. برای اجتناب از سوء تعبیر احتمالی باید بگویم این بی تفاوتی ناشی از افسردگی به این معنی نیست که ملت واداده و دیگر امیدی به اصلاح امور کشور ندارد، واقعیت این است که ملت از قابلیت اصلاح نظام سیاسی حاکم ناامید شده است و از آنجا که در حال حاضر جایگزین عملیاتی مناسبی برای آن سراغ ندارد انفعال و بی تفاوتی نسبت به موضوعات را برگزیده.
وضع برخی از ایده ها و روش های پیشنهادی برای بیرون آوردن جامعه از افسردگی و تزریق روحیه جهت ارتقای سطح تعامل اجتماعی سیاسی که از جانب برخی از فعالان سیاسی با گرایشات مختلف برای انتخابات پیش رو پیشنهاد می شود هم حالت مشابهی دارد، یعنی بیشتر کارکرد آرام بخش و خواب آور دارد و نتیجه اش احتمالاً برای جامعه افسرده ما خلسه و بیشتر در خود فرورفتن است تا پویایی، و در عوض پویایی برای نظام سیاسی حاکم به ارمغان می آورد. بعنوان نمونه «رأی به کاندیدای غایب» که ظاهراً راهبرد انتخاباتی برخی از تحول خواهان است. رویکرد این طرح کشاندن انتخابات به مرحله دوم است، نظریه ای علمی برگرفته از شگردها و ترفندهای آماری که کارآیی اش را در گذشته در برخی کشورهای دموکراتیک به اثبات رسانده، البته خود پیشنهاد دهنده منصفانه و علمی به بیشتر نقاط ضعف و قوت این طرح اشاره نموده و پیشنهاد را به بحث گذاشته که شیوه قابل تحسینی است. ضمناً با شفافیت بر این واقعیت تاکید نموده که: «این نظریه در مورد کسانیکه هدفشان سرنگونی جمهوری اسلامی است مصداق پیدا نمی کند». هدف این طرح “مشارکت فعال در انتخابات ریاست جمهوری، بدون الزام به دادن رأی به کسی که از فیلتر شورای نگهبان گذشته” تعریف شده است. “به کسی رأی دهیم که از نظر سیستم ولایت فقیه و شورای نگهبان آن، صلاحیت انتخاب شدن را ندارد”. و می افزاید: “در دور اول انتخابات به کسی رأی بده که در یک انتخابات آزاد به او رأی می‌دهی” و… (رادیو زمانه: عمار ملکی: https://www.radiozamaneh.com/328211 ).
همانطور که گفتم نقاط قوت و ضعف این طرح در خود مقاله آمده و من چیزی برای اضافه کردن به آن ندارم، تحلیل دقیقی از طرح ارائه نموده، بدون اینکه بدنبال تحمیل آن به جامعه باشد اما یک مشکلی وجود دارد و آن اینکه، به رغم توضیح شفاف و قاطع مبنی بر عدم کارآیی این طرح برای اعضای اپوزیسیون نظام، برخی از اپوزیسیون نماها یا بزعم من گروهی که مصداق عینی ضرب المثل «هم از توبره میخورد و هم از آخور» هستند، این طرح را به نام اپوزیسیون بعنوان توجیه لزوم مشارکت در انتخابات بکار می بندند، فعلاً قصد ندارم از شخص خاصی نام ببرم، فکر نمی کنم لزومی هم داشته باشد چون همه آنهایی که پیگیر وقایع و اخبار هستند این نفرات را بخوبی می شناسند، برخی از آنها برای خود اسم و رسمی دارند، بعضاً در مقاطع غیر حساس (معمولاً کمی مانده به انتخابات و مناسبت ها) مصاحبه های جنجالی و دهان پر کن با خبرگزاری های معروف فارسی زبان برون مرزی هم داشتند. همان هایی که در روزهای عادی و مقاطع غیر حساس مدعی مبارزه سیاسی و نسبت خود با اپوزیسیون هستند، حتی بعضاً بعنوان فعال در سطح رهبری در میان اپوزیسیون هم مطرح شدند، بعضاً از خانواده های وابسته به سران نظامند، سابقه زندانی هم برایشان ترتیب داده شده که دهان پر کن و دهان ببند است، البته نه دهان امثال من را! در گذشته هم به این مبحث پرداخته ام که گاهی افراد حتی افراد سرشناس و شاخص دچار اشتباه یا اشتباهات محاسباتی می شوند، فریب می خورند و یا مغرور و جوگیر می شوند، خیلی از ما دچار شدیم یا شاید در آینده نزدیک دچار بشویم اما اگر یک اشتباه بیش از یک بار اتفاق بیفتد دیگر نامش اشتباه نیست، یا حماقت است یا خیانت. آن دسته از آقایان که در بالا به آنها پرداختم مسلماً از روی حماقت و نادانی کار نمی کنند بلکه عمال حکومتند و بطور مستقیم در چهارچوب طراحی تئوریسین های وزارت اطلاعات و کارشناسان اطلاعات سپاه گام بر می دارند. من نام کاسبان انتخابات را برازنده آنها می دانم.
این عزیزان «خَر مَردِ رِند» دقیقاً در بزنگاه های تاریخی با تکیه بر سابقه از پیش ساخته شده‌اشان روی خط مرزی اپوزیسیون – اصلاح طلب حرکت می کنند، یکی به نعل اپوزیسیون می زنند و یکی به میخ اصلاح طلبی، از این طریق هم هوادارن اصلاح طلبی را به بازی گرفته اند و هم اعضای اپوزیسیون را. شاید بگویید دیگر جواب نمی دهد در پاسخ باید بگویم برای جامعه ای که از بیماری افسردگی عمیق سیاسی رنج می برد و مدام در جستجوی جایی برای تخلیه انرژی انباشته شده خواسته های سیاسی است خیلی هم خوب جواب می دهد.
معمولاً از یک ماه مانده به انتخابات طرح های توجیهی و کمپین های تبلیغاتی وسیعی به راه می اندازند که نه تنها با ممنوعیت و محدودیت حکومتی روبرو نمی شود بلکه تریبون هم در اختیارشان قرار می گیرد. هدف اینگونه تعریف و ترسیم شده است که: آراء انتخاباتی مردم را بر اساس نامزد اصلاح طلب یا اصول گرا از نظر کیفی تفکیک می کنند، تعداد آراء کاندیدای جبهه اصول گرایان، شاخص رای به ولایت فقیه، تیم آیت الله خامنه ای، جبهه تندروهای مذهبی و تایید مشروعیت نظام و تعداد آراء کاندیدای اصلاح طلبان، شاخص تعداد مخالفان تیم آیت الله خامنه ای، اصل ولایت فقیه، شورای نگهبان، تندروهای مذهبی و رد مشروعیت نظام و البته حمایت از اعتدال و خلاصه حرکتی در راستای مخالفت با نظام محسوب می شود. این تقسیم بندی الحق هوشمندانه و زیرکانه بسیار اغواکننده و فریبنده است، بهترین و کامل ترین توجیه برای آزادی انتخابات! و بخش بزرگی از جامعه افسرده ای که چهاردهه از فعالیت سیاسی بازمانده به همین سادگی تشویق به مشارکت در بازی می شوند. بنظرم اوج ساده لوحی است که این افراد را نادان یا فریب خورده فرض کنیم، به اعتقاد من این نوع فعالیت ها و دعوت کردن ها و توجیه کردن ها تعریفی بجز کاسبی با طعم خودفروشی ندارد.
یکی دیگر از طرح ها و شگردهایی که از سالها قبل بکار گرفته شده تقسیم اپوزیسیون به اپوزیسیون سنتی و اپوزیسیون مدرن است، این تفکیک ابتدا از جانب تحلیل گران شبکه های خبری فارسی زبان شناخته شده و مطرح ارائه شد، باید اعتراف کنم خود من هم در توسعه این نظریه کم نگذاشته ام چرا که گمان می کردم فرصت خوبی است برای راه انداختن یک بازی تبلیغاتی در راستای ورود به یک دور جدید از فعالیت اپوزیسیون. اما با زیرکی استراتژیست ها و تئوریسین های نظام همین نظریه شد سلاحی علیه مخالفین. امروز عملاً کلیت اپوزیسیون واقعی چه در داخل و چه در خارج در چهارچوب اپوزیسیون سنتی تعریف گردیده و اصطلاحاً اصلاح طلبان داخلی در چهارچوب اپوزیسیون مدرن تعریف شده اند. اینگونه القا شد از آنجایی که اپوزیسیون سنتی نه قدرت اجرایی دارد و نه وحدت نظر فاقد هرگونه کارآیی و اعتبار است و در مقابل اپوزیسیون مدرن یعنی اصلاح طلبان داخلی بدلیل داشتن قدرت اجرایی، قابل محاسبه در بازی های سیاسی است. این تفکیک نه تنها مردم عادی که بازیکنان سیاست جهانی را هم بازی داد.
سخن آخر اینکه، این روزها سخنرانی های دهه ۶۰ آیت الله خمینی در مورد انتخابات مبنی بر لزوم تمکین کاندیداها از قانون و در پی آن صحبت های آیت الله خامنه ای مبنی بر لزوم رعایت مُر قانون در امر انتخابات بطور مسلسل وار از صدا و سیما پخش می شود، در این صحبت ها آیت الله خمینی حتی حکم مفسد فی الارض برای قانون شکنان در عرصه انتخابات صادر می کند. بنظر می رسد آقایان فرض را بر این گذاشته اند که مردم فراموش کرده اند هر دو این شخصیت ها تا قبل از مصادره غصبی حکومت و قدرت از بزرگترین قانون شکنان کشور بودند، آیت الله خمینی هیچگاه از قوانین تمکین نکرد، وی بزرگترین قانون شکن دهه ۴۰ و ۵۰ در ایران بود و تقریباً هیچ قانونی را برسمیت نشناخت. و مصرانه بر لزوم تغییر قوانین از قانون اساسی گرفته تا قوانین عادی تاکید ورزید، اصولاً تبعید وی از ایران که پایه پیروزی اش گردید برخاسته از عدم تمکینش از قوانین بود. در حالیکه بارها و بارها از جانب شاه دعوت به قانونمداری شده بود. این قانون شکنی را مورخین وابسته به نظام جزو افتخارات آیت الله ذکر می کنند و قانون شکنی وی را به بت شکنی تعبیر کرده اند، در مورد آیت الله خامنه ای هم بعنوان فرزند خلف و جانشین آقای خمینی طبیعتاً وضعیت مشابه است. و این واقعیت در اذهان جامعه خصوصاً جوان ترها این سوال را شکل داده که «رطب خورده منع رطب چون کند؟!».
اگر اساس کار را رفتار آیت الله خمینی یعنی بنیانگذار نظام سیاسی حاکم (البته آیت الله خمینی قبل از سال ۵۷ ) قرار دهیم، قوانین غیر اصولی و ضد منافع ملی، همچون نظارت استصوابی شورای نگهبان، اعطای اختیارات فراقانونی فرعون گونه به یک شخص در قانون اساسی و مواردی از این دست، که قوانین بفرموده و خودنوشته در راستای منافع قشری خاص است رسماً سوء استفاده از قانون به حساب می آیند، قوانینی که با نهایت تاسف و تعجب همواره در طول تاریخ بوده و هستند و خواهند بود، و باید لزوماً شکسته شوند تا تغییر کنند. شاید وقت قانون شکنی همین حالا باشد…

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com