بحران سیاسى بر امده از بحران فرهنگى است

هر زمان صحبت ازتاریخ صد ساله اخیر ایران میشود ، بیشتر به بحران سیاسى ، سیا ستمداران و روشنفکران اشاره میشود ، در حالی که بحران سیاسی پیوندی عمیق با بحران فرهنگی دارد ، تا بحران فرهنگی بررسی و تحلیل نشود ، هیچ چیزی در سیاست تغییر نخواهد کرد. 

بحران فرهنگی در تک تک افراد یک جامعه وجود دارد و نیاز به تغییر و دگرگونی همه افراد جامعه دارد اما گویا ما این را نمی دانیم یا نمی خواهیم بپذیریم . در تمام این سالها تمام کاسه و کوزه ها را بر سر سیاستمداران و روشنفکران شکسته ایم بدون توجه به این که سیاستمدار و ر وسنفکر هم زاییده جامعه و چگونگی انست. 

فضای زیست ایران هر روز خفقان اورتر میشود و همه ما همراه با روشنفکران و سیاست پیشگان هنوز چرایی انقلاب ۵٧ را بدرستی نفهمیده و هیچکس مسئولیت ان را به عهده نمی گیرد.در تنگنا های سیاسی کهنه و فرسوده دست و پا می زنیم و ایدیولوژی های فرتوت گذشته را زیر و رو می کنیم به امید یافتن پاسخی در خور ! اپو زیسیون هم دچار خواب زمستانی بی پایان شده و همان هایی را می گوید و می کند که چندین دهه أست تکرار کرده !! 

اپوزیسیون نه تنها از انچه در داخل میگذرد بی خبر أست ،  حتا دگرگونی های جهان غرب را هم نمی بیند و نمی پذیرد که در جهان پسا مدرن نیاز به تفکری جدید و متفاوت أست.

 

ابراهیم گلستان :

وقتی نجات دهنده یادش برود سواره بیاید ، من حق دارم در قدرت نجات بخشی او شک کنم.

 

اپوزیسیون فرتوت ما زندانی ایدیولوژی اش مانده و زبان و تخیل و تفکرش دراین زندان ناتوان و معلول شده . از طرفی تک تک ما هم دیکتاتورهای کوچکی هستیم که از کاروان جهان عقب مانده ایم. جهان را به تنهایی واز نگاه خود می بینیم ، به تنهایی تجربه می کنیم و از هراس دیکتاتورهای دیگر تجارب خود را به اشتراک نمی گذاریم واگر زمانی هم شهامت پیدا کرده و با دیگران گفتگو کنیم ، گفتگوهایمان به اسانی به منازعه ،خشم ،توهین و فحاشی تبدیل میشود!!

محیطی ساخته ایم که فرار از ان غیر ممکن شده ، محیطی که دران ازادی بیان مرده أست و چنین أست که حتا در یک محیط کوچک خانواده  محفل دوستان  ، و  احزاب و….مقتدران و مستبدان به راحتی حکم می رانند و این أست وضعیت ما ایرانیان چه در داخل و چه در خارج . 

 

هانا ارنت: 

سر باز زدن از اندیشیدن و تامل در پیامد های رفتار معمولی ، انسان را اسانتر به سمت ارتکاب شر می راند.

 

تصور این که ایرانیان خارج از ایران در این چند دهه ، دموکراسی را زیسته اند ، یک توهم أست بهمین سبب اپوزیسیون هم فرسوده مانده و گرفتار همان تفکرات قبل از انقلاب أست . 

به یکدیگر اعتماد نداریم و عدم اعتماد به یکدیگر یکی از نشان های فرو پاشی اخلاقی أست.

تجدید اعتماد به تفکر و  اندیشیدن تک تک ما بستگی دارد و ایجاد اعتماد یک حرکت حزبی و سیاسی نیست ، بلکه یک حرکت فرهنگی أست .

این موج بی اعتمادی و نفع پرستی شخصی همان چیزی است که در ابتدای جمهوری اسلامی اتفاق  افتاد و کما کان ادامه دارد و رژیمی بر سر کار امد که بنیادش بر دروغ ، افترا و عدم اعتماد به یکدیگر ساخته شده بود. 

نیا موخته ایم و همان می کنیم که در ابتدای انقلاب کردیم با این تفاوت که فرسوده تر ودگم تر و خشمگین تر هستیم و هر روز از دنیای دموکراسی دورتر و دورتر می شویم. 

 

کارل پوپر :

دموکراسی بمعنای حاکمیت مردم أست نه حاکمیت اکثریت . انچه دموکراسی را دموکراسی می کند ، توانایی و حق عزل حاکمان أست از سوی مردم بدون خونریزی و بر اندازی .

 

ایا ما خارج نشینان، خارج از مرزهای ایران ، توان عزل یک مقام حزبی ،مدیریتی،  دوستی … را داریم بدون توهین پر خاشگری و طرد و بد نامی ؟؟؟؟ 

انچه در صفحات مجازی می بینیم را نباید سرسری گرفت ، این صفحات مجازی ایینه تمام نمای اخلاقیات و فرهنگ ماست . تو هین به دیگران تا مرز فحاشی با دموکراسی همراه نیست .

 

روزا لوکزامبورگ:

ازادی سیاسی اگر شامل گروه های مخالف حاکمان نشود ، اصلن ازادی نیست .

 

ما که در جهان دموکراسی زندگی می کنیم ، چطور میتوانیم ادعای مبارزه برای دموکراسی برای ایران داشته باشیم ، زمانی که به دیگر افکار و دگر اندیشان توهین کرده و تفاوت ها را تحمل نمی کنیم ؟ 

 

فروغ فرخزاد :

ما هر چه را که باید 

از دست داده  باشیم ، از دست داده ایم

ما بی چراغ به راه افتادیم

و ماه ماه ، ماده ی مهربان . همیشه در انجا بود 

در خاطرات کو دکانه ی یک پشت بام کاهگلی 

و بر فراز کشتزارهای جوانی که از هجوم ملخ ها می ترسیدند 

چقدر باید پرداخت ؟…

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)