محمدعلی عجمی در سال ۱۳۳۵ خورشیدی(۱۹۵۶میلادی) در استان وخش و در شهر قرقان تپه تاجیکستان متولد شد. تحصیلات او در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی تاجیکی است. وی پس از تحصیل به شهر خود وخش بازگشت و تا سال استقلال جمهوری تاجیکستان در این شهر زندگی کرد.
عجمی در سال‌های ۱۹۸۴ اولین و در سال ۱۹۹۱ دومین مجموعه شعری خود را منتشر کرد. نخستین دفتر اشعار این شاعر «سرچشمه» نام دارد و نام دومین مجموعه وی «دانه‌ی حرف» است وی با شروع درگیری‌های داخلی در تاجیکستان همسر خویش- زیبا نساء- را از دست داد و سپس آواره سرزمین افغانستان شد و پس از ماهها غربت و دوری از وطن به ایران آمد و در تهران سکنا گزید. نمونه اشعار این شاعر تاجیکی در مطبوعات ایران بخصوص در صفحه ادبی «بشنو از نی» روزنامه اطلاعات و صفحات شعر مجله «اهل قلم» منتشر شده است.
شعر عجمی در قیاس با شعر هموطنانش بسیار پخته‌تر و امروزی‌تر است. او از تجربه شاعران نوپرداز و غزلسرایان نو اندیش این سالها به خوبی بهره برده است و در مجموعه سوم خود «اندوه سبز» این تأثیر بسیار آشکار است. اندوه سبز بی‌گمان بهترین مجموعه شعری عجمی و از بهترین مجموعه‌های این سالها در میان شاعران تاجیکستان است. عجمی در دفتر شعر اندوه سبز خود به مثنوی، غزل و چهار پاره عنایت خاصی داشته و از شعر نو و سپید در این دفتر خبری نیست. بیشتر شاعران تاجیکستان این روزها قالب دلخواهشان چهار پاره است و از این بابت به شاعران سی- چهل سال پیش ایران شباهت می‌برند. در فصل غزل که نقطه اوج کار عجمی است به زیباترین و شگفت‌ترین غزل‌های معاصر تاجیکستان بر می‌خوریم و اصلا باید قبول داشت که عجمی شاعر غزل است. 
او در بهار سال ۱۳۹۹ خورشیدی به علت بیماری قلبی درگذشت.

– از خود رها شدم:

یک پرده در سکوت شکستم، صدا شدم
رفتم دعای ندبه بخوانم، دعا شدم
چون لاله در سپیده‌دم از خون دمیده‌ام
مثل نسیم صبح هم از خود رها شدم
می‌خواستم به چرخ در آیم به گرد دوست
پیش از طواف کعبه سوی کربلا شدم
از عشق دوست، خاک وجودم بلند شد
از عشق دوست، آینۀ کبریا شدم…
می‌خواستم رضا شود از من خدای من
گردی ز آستان امامِ رضا شدم
می‌خواستم به سمت حرا دل روان کنم
یک پرده در سکوت شکستم، صدا شدم.

– بانگ لبّیک:

نیزه را سرور من، بستر راحت کردی‌
شام را غلغله‌ی صبح قیامت کردی
به لب تشنه‌ات آن روز اشارت می‌کرد
خاتمی را که به انگشت شهادت کردی
عقل می‌خواست بمانی به حرم،
امّا عشق‌گفت بر نیزه بزن بوسه،
اجابت کردی بانگ لبیک، که حجّاج به لب می‌آرند
آیه‌هایی است که بر نیزه تلاوت کردی
اکبر و قاسم و عباس، کجایند، کجا؟
عشق! چون این همه را بردی و غارت کردی؟
چیست در تو، همه امروز تو را می‌جویند
ای تن بی‌سر سرور چه قیامت کردی!
باز من ماندم و صد کوفه غریبی، هیهات‌
گرچه آزاد مرا تو ز اسارت کردی

– چه طلسم است این که …

می‌دمد در سینه‌ام طوفان آه از شش طرف‌
باز می‌گردد مگر بسته‌ست راه از شش طرف
هر طرف رو می‌کنم تیر و سنان و نیزه است‌
هر طرف سر می‌کشم چاه است، چاه از شش طرف
سدّ راهم می‌شود طوفان سرخ از چار سو
بر زمینم می‌زند ابری سیاه از شش طرف
آسمان هم شال غم دارد به سر، در سوگ دوست‌
گریه دارد هاله‌ی اندوه ماه از شش طرف
چه طلسم است این که شیطان رفته است از یادها
سنگ می‌بارند بر این خانقاه از شش طرف
آه می‌ترسم که بگشایم دو چشم خویش را
می‌خورد چشم مرا تیر گناه از شش طرف

جمع‌آوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)

منابع
– دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ ۲، ص: ۱۵۰۷-۱۵۰۸.
– دفتر شعر «اندوه سبز» با مقدمه ی علیرضا قزوه.
– دانشنامه ی ویکی حسین.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)