معدود دنبال کنندگان یادداشت های شخصی من در این صفحه کم و بیش با شیوه نگارش و ادبیات و لحن گفتارم آشنا هستند و می دانند که همواره برای انتقال آنچه در ذهن دارم تصویرسازی می کنم. این یادداشت نیز از این قائده مستثنی نیست. برای تصویر سازی این یادداشت اینبار از جنبش “می تو” وام گرفته ام، هر چند با برداشتی آزاد از این کمپین.
جنبش “می تو Me Too” که با یک هشتگ در فضای مجازی با هدف مبارزه و محکوم کردن تجاوز و آزار جنسی در سال ۲۰۱۷ آغاز شد، بمبی بود که سر و صدای زیادی به راه انداخت و خرابی های نیز به همراه داشت و بسیاری را درگیر نمود. ابداع کنندگان این جنبش قربانیان آزار جنسی را تشویق کردند که درباره تجربیات آزارشان بنویسند تا به این طریق مردم از جزئیات موضوع و آمار رو به افزایش قربانیان آزار جنسی آگاه شوند. این جنبش کمک شایان توجهی به فعالان حقوق زنان نمود و در مواردی به تغییرات اساسی در قوانین برخی از کشورها نیز انجامید. هر چند همچون همه کمپین هایی از این دست نقاط ضعفی هم داشت، که بسیاری از آن آسیب دیدند. از اصلی ترین آسیب های اجتناب ناپذیر آن سوءاستفاده در راستای تسویه حساب شخصی بود که قربانیانش کم نبودند و به تضعیف جنبش انجامید. این نهضت در همه کشورها از جمله کشور ما نیز طرفداران زیادی پیدا نمود و طبیعتا نقاط ضعف خود را نیز با خود همراه آورد.
نگاه یک سویه و تک بعدی به جنبش هایی همچون “می تو” نگاه درستی نیست و اینگونه جنبش ها را بایستی از ابعاد مختلف تحلیل نمود. از نظر من جنبش “می تو” هرچند با زمینه یکی از آسیب های اجتماعی جدی در جهان یعنی آزار جنسی و قربانیان آن شکل گرفت اما، بعد اصلی آن نفس «تجاوز و مورد تجاوز قرار گرفتن» فرد یا گروه (فارغ از جنسیت) است که یارای دفاع از خود را ندارد.
وقتی هشتگ داغ داغ شد بمرور زمان روشن شد که خیلی از آنهایی که درگیر این جنبش شدند کسانی بودند که اصولا مورد تجاوز قرار نگرفته بودند بلکه با میل و اراده شخصی تن به ماجرا سپرده بودند. بعدها به دلایل مختلف احساسات منفی بر آنها غلبه نموده و بدلیل ناراحتی وجدان خود را قربانی فرض نمودند. برخی هم همانطور که در بالا اشاره کردم وارد این جنبش شدند تا به مسبب دست نایافته های خود سیلی بزنند! کمی بی رحمی است ولی می توان اینگونه گفت که این گروه آنهایی هستند که می خواستند مورد تجاوز قرار بگیرند اما طرف مقابل به دلایلی تن به تجاوزگری نداده است! گروه دیگری هم هستند. آنهایی که وانمود می کنند مورد تجاوز قرار گرفته اند اما در حقیقت تجاوزگرانی هستند که دست پیش را می گیرند که عقب نیفتند. مثل کسی که می داند عنقریب از او شکایت می شود و پیشدستی می کند و خود از طرف مقابل شکایت می کند. در کشور ما این ترفند آنقدر رایج است که برایش ضرب المثل بالا درست شده است. یعنی طرف «دست پیش می گیرد تا پس نیفتد»
این شیوه در میان سیاستمداران ما خصوصا در چهار دهه گذشته سابقه طولانی دارد. بگونه ای که تقریبا اگر نگویم همه که اکثریت قریب به اتفاق خانم ها و آقایان درست چند روزی قبل از آنکه در پیشگاه تاریخ، زمان پاسخگویی در قبال اتفاقات دوره مسئولیتشان فرا برسد متوجه می شوند که مورد تجاوز قرار گرفته اند. آنهم… (مجبورم سانسور کنم بگذریم). یکی از این آقایان اخیرا متوجه شده که مورد تجاوز قرار گرفته آنهم در محل کارش و نه یک بار و دو بار که بمدت ۴۲ سال پیاپی که ۸ سال اخیرش خیلی دردناک بوده است. تا حدیکه دیگر سکوت را جایز ندانسته و به جنبش “می تو” پیوسته است، تا هم به دیگران کمک کند و هم دردهای ناشی از تجاوز خود را کمی التیام دهد. درست حدس زدید این شخصیت همان شخصیت معروف فضای سیاست خارجی کشورمان آقای محمد جواد ظریف است. که معتقد است هم خودش و هم تیمش مکررا مورد تجاوز قرار گرفته اند.
دو روز قبل یکشنبه پنجم اردیبهشت شبکه تلویزیونی “ایران اینترنشنال” فایل صوتی منتشر نشده ای را از مصاحبه آقای سعید لیلاز با وزیر امور خارجه آقای محمد جواد ظریف پخش نمود. انتشار این فایل صوتی بدنبال خبر نامه نگاری آقای ظریف با آیت الله خامنه ای که توسط یکی از خبرگزاری های نه خیلی شناخته شده اعلام شد صورت گرفت. مصاحبه صوتی که ظاهرا ششم اسفند سال قبل و در قالب برنامه‌ای با عنوان “تاریخ شفاهی دولت تدبیر و امید” ضبط شده است. پخش این مصاحبه ۳ ساعته که به ادعای سخنگوی وزارت امور خارجه قریب ۹ ساعت بوده است و آنچه پخش گردیده تقطیع شده آن است، همچون یک بمب خبری عمل نمود، بمبی که ترکش های آن احتمالا تا مدتها ادامه خواهد داشت.
انگشت شمار دنبال کنندگان یادداشت های این صفحه بیاد دارند که چند ماه قبل پیشبینی نوستراداموس گونه ای! داشتم مبنی بر اینکه ظرف چند ماه و همزمان با داغ شدن تنور تبلیغات باصطلاح انتخابات ریاست جمهوری پروژه اعترافات و افشاگری های دوآتشه آغاز خواهد شد. انگشت اتهام و یافتن مقصر از طرف اشخاص و جناح های مختلف سیاسی به سمت یکدیگر نشانه گرفته خواهد شد و هر کدام تلاش خواهد کرد تا در پروسه مقصریابی و مقصرسازی پای دیگری را وسط بکشد. پروژه ای که چند هفته ای به تاخیر افتاد اما بلاخره استارت زده شد.
چکیده افشاگری های آقای ظریف در این مصاحبه اینکه: دیپلماسی در ایران را قربانی دخالت ها و سیاست های غلط فرماندهان سپاه بطور خاص در این دوره زمانی قاسم سلیمانی می داند و بعنوان مثال به سفر بدون هماهنگی قاسم سلیمانی‌ به روسیه برای راضی کردن آقای پوتین به ورود به بازی جنگ در سوریه اشاره می کند و به کارشکنی های روسیه و خاصه چین اشاراتی دارد. اشتباه نمی کنید گوینده این اخبار همان آقای ظریفی است که توئیت نمود (نقل به مضمون) «همه ما سپاهی هستیم!» و خود را نزدیک ترین دوست و یاور قاسم سلیمانی معرفی نمود. هم او می گوید «تقریبا هر بار که من برای مذاکره رفتم این سلیمانی بود که می‌گفت می‌خواهم تو این خاصیت یا نکته را بگیری. من برای موفقیت میدان مذاکره می‌کردم.».
برای آنکه نقش مورد تجاوز قرار گرفته را بازی کند آنچنان در نقش فرو می رود که می گوید: ” آنقدر از مواضع و تحرکات سپاه در خارج از مرزها بی اطلاع بودم که از جان کری شنیدم اسرائیل ۲۰۰ بار در سوریه به ما حمله کرده است…!”
آقای ظریف بارها طی این مصاحبه تاکید می کند که مصر است گفته‌هایش یا لااقل قسمت های حساسیت برانگیز آن به بیرون درز نکند اما جالب اینکه درست همان قسمت ها دو ماه بعد با کمک یک «منبع آگاه!» پخش می شود تا از آقای ظریف مورد تجاوز واقع شده ای به تصویر بکشد که در تمام طول مدت خدمتش زیر سایه سنگین سپاه و بتبع آن آیت الله خامنه ای در مقام فرمانده کل قوای مسلح و فرمانده مستقیم سپاه پاسداران بوده است.
اما برای اینکه متهم به تبعیض جنسیتی نشوم! می خواهم از خانم ها هم یادی بکنیم. یکی دیگر از مدعیانی که مدتی است به جمع جنبش «می توی سیاسی ایران!» پیوسته و شرح مورد تجاوز قرار گرفتن های خود و پدرش و برخی دیگر از اعضای خانواده اش بدفعات نقل مجالس و نقل محافل گردیده، خانم فائزه هاشمی رفسنجانی است. که منتظر بودم آتش تحلیل گرها و منتقدین بخوابد تا به او و ادعاهایش اشاره ای بکنم. شخصیتی محکم و خودساخته و زبانی تیز و برنده دارد. بدفعات تلاش نموده که در قالب یکی از اعضای اپوزیسیون در داخل ایران خود را معرفی کند هر چند بدلایلی هر بار ناکام مانده. سابقه سیاسی خاصی در نظام ندارد ( که این یک نقطه مثبت است) و تنها نقطه اتصالش به فضای سیاسی کاریزمای پدرش آقای هاشمی رفسنجانی است. اینکه این خانم جزء کدام یک از آن گروه هایی است که در برداشت شخصی خودم از پیوستگان به جنبش «می تو» واقعی ذکر کردم، قضاوتش با شما اما در اینکه جسورانه وارد جنبش «می تو» شده است جای هیچ شکی نیست.
اما بدلایلی می خواهم با هم نیم نگاهی بیندازیم به سابقه وزرای امور خارجه در ۴۲ سال گذشته. یعنی از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ تا امروز. مروری گذرا فقط در حد ذکر نام و آینده سیاسی آنها بعد از مسئولیت.
آقایان، کریم سنجابی (۲۴ بهمن ۱۳۵۷ تا ۲۶ فروردین ۱۳۵۸) ناکام از پیاده سازی رویکردی بر اساس منافع ملی و بر همین اساس تقدیم استعفا و کناره گیری همیشگی از فضای سیاسی. می توان گفت یکی از بنیانگذاران «جنبش می توی سیاسی» در حوزه سیاست خارجی. مهدی بازرگان که موقتا همزمان با پست نخست وزیری ناچارا سرپرستی وزارت امور خارجه را نیز بعهده گرفت (۲۶ فروردین ۵۸ تا ۲ اردیبهشت ۱۳۵۸) ناکام از پیاده سازی رویکردی بر اساس منافع ملی و ناکام در برابر تندروها که اوج آن حمله به سفارت آمریکا و گروگان گیری و شکل گیری بحرانی که به “بحران گروگان گیری ایران Iran Hostage Crisis ” معروف شد. بر همین اساس تقدیم استعفا و خروج از دایره قدرت. ابراهیم یزدی (۲ اردیبهشت ۱۳۵۸ تا ۱۴ آبان ۱۳۵۸) ناکام از پیاده سازی رویکردی بر اساس منافع ملی و ناکام در برابر تندروها. استعفا و کناره گیری همزمان با استعفا و کناره گیری مهندس بازرگان نخست وزیر وقت بدنبال بحران گروگان گیری سفارت آمریکا. ابوالحسن بنی صدر همزمان با پست احراز پست ریاست جمهوری بعنوان سرپرست (۱۸ آبان ۵۸ تا ۸ آذر ۱۳۵۸) ناکام از پیاده سازی رویکردی بر اساس منافع ملی و چندی بعد استیضاح و عزل و متواری از ایران. صادق قطب زاده (۸ آذر ۵۸ تا ۱۹ شهریور ۵۹) ناکام از پیاده سازی رویکردی بر اساس منافع ملی، عزل از مقام و اعدام!. محمد علی رجایی همزمان با پست ریاست جمهوری سرپرست وزارت امور خارجه (۲۰ اسفند ۱۳۵۹ تا ۱۴ تیر ۱۳۶۰). در میانه تندروی های آن دوره کلا از صحنه روزگار حذف شد. میرحسین موسوی (۱۴ تیر ۱۳۶۰ تا ۲۴ آذر ۱۳۶۰) سرپرست اجباری، بعد از اتفاقات سال ۸۸ رانده شده از فضای سیاسی و دور قدرت و از سران فتنه خوانده می شود. سالها گوشه نشین و دور از هیاهوی سیاسی. علی اکبر ولایتی (۲۴ آذر ۱۳۶۰ تا ۲۹ مرداد ۷۶) از هوادارن سرسخت آیت الله خامنه ای و از اعضای اصلی تیم بیت رهبری و تحت حمایت مستقیم آیت الله. پس از ۱۶ سال نشستن بر صندلی وزیر امور خارجه تا همین چند سال قبل که هوش و حواسش سر جایش بود مشاور بین‌الملل رهبری و این روزها کلا ناکام. کمال خرازی (۲۹ مرداد ۱۳۷۶ تا ۲ شهریور ۸۴) تغییر پست بعد از تغییر دولت. منوچهر متکی (۲ شهریور ۱۳۸۴ تا ۲۲ آذر ۸۹) میان زمین و آسمان عزل شد و مطرود. مدتی معاون بین الملل دفتر رهبری. علی اکبر صالحی (۲۲ آذر ۱۳۸۹ تا ۲۴ مرداد ۹۲) با تغییر دولت تغییر پست سازمانی. محمد جواد ظریف (۲۴ مرداد ۱۳۹۲ تا امروز). این مورد آخر هم مدعی است در پیاده سازی رویکردش که بر اساس مناع ملی کشور انتخاب نموده نا کام مانده است. مشکل دقیقا کجاست؟ و این ناکامی های ۴۲ ساله از کجا نشات می گیرد؟
به هر حال، معتقدم باید از افشاگری ها و اعترافات و اقرار به ناکامی همه کسانی که به جنبش «می توی سیاسی» می پیوندند با آغوش باز استقبال کنیم. بگذارید بگویند تا پرونده سیاه نظام سیاسی که ۴۲ سال نوکری اش را کرده اند سیاه تر شود. استقبال می کنیم بدین معنی نیست که می بخشیم و فراموش می کنیم. “نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم”. ما هم ببخشیم قربانیان و آوارگان جنگ سوریه، یمن، فلسطین، عراق… فراموش نخواهند کرد و نخواهند بخشید. فقط «دیوار پشیمانی» را با تصاویر یک به یک آنها تزئین می کنیم. این دیوار پشیمانی بسیار بلند خواهد بود و طویل. من دیوار را افتتاح می کنم با عکسی که از برند سیاست خارجی حکومت اسلامی در ایران آقای محمد جواد ظریف بعنوان نمونه روی دیوار وصل کردم.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)