بعد از مدتهای مدیدی که فضای جامعه ایران از اخبار غیر سیاسی آکنده شده بود و با عادی شدن پدیده کرونا در ایران، اخبار سیاسی آرام آرام می رود تا دوباره به مسئله اصلی جامعه تبدیل شود.

آنچه که امروز در صدر اخبار مربوط به جریان مخالفان حکومت ایران قرار دارد,طرح مسئله «دولت در تبعید» است که با واکنش موافقان و مخالفان مواجه شده است. متعاقب این طرح واکنش ولیعهد شاه پیشین به آن بود. رضا پهلوی صراحتاً این طرح را راهکار مناسبی برای این دوران ندانست.

نگارنده به عنوان یکی از فعال سیاسی و مدنی خرد در ایران, در نقد جریان اپوزیسیون یادداشت ها نوشتم.و بعد از رصد دقیق تحولات این جریان دریافتم که از بخت بلند جمهوری اسلامی, این حکومت فاقد یک اپوزیسیون قدرتمند و یکپارچه و همچنین فاقد یک مقبولیت عمومی درون جامعه ایرانی است.

در طی این مدت به تحلیل ها ی زیادی رسیدم. و با گذشت زمان, و با مشاهده تغییر و تحولات فراوان و البته سریع جامعه، دریافتم آنچه که ما فکر می کردیم، با واقعیات ایران به کلی متفاوت است.

اکنون و با سپری شدن اعتراضات مردمی از سال ۹۶ تا کنون، امید بسیاری از ما در به تحقق رسیدن سرنگونی حکومت اسلامی، کاسته شده و این به دلیل تحلیل های غلط و پیش بینی های نادرست ما صورت گرفته است.

بعد از مخالفت رضا پهلوی با دولت در تبعید، انتقادها شدت گرفته و در نقد این موضع، برخی چهره ها را واداشته که اعتراضشان را صریح تر و شفاف تر بیان کنند.

موضع من در این باره در نفی «دولت در تبعید» با رضا پهلوی یکسان است، ولی نه به دلیل آنچه که او می گوید. به اعتقاد بنده چند عامل وجود دارد که آقای پهلوی را به این نتیجه برساند که از این طرح حمایت نکند.

به زعم ولیعهد سابق،«دولت در تبعید در حالت جنگ علیه یک حکومت اشغالگر تشکیل میشود….اما مشکل ایران از جنس دیگری است.»

این دلیل یک توجیه و یک بهانه است. زیرا خود ایشان اعتقاد دارند که جمهوری اسلامی، ایران را اشغال کرده است، و این یعنی شرایط جنگی!

اما چرا وی از پذیرش آن سر باز می زند؟ به چند دلیل:

۱. رضا پهلوی به تنهایی تصمیم گیر نیست. شخصیت نه چندان مقتدر و کاریزماتیک وی، و خلاء چهره ای شاهانه و با صلابت در او، ایجاب می کند کسانی دیگر در کنار و اطرافش بر او مدیریت کنند. مشاورانی که در تصمیم گیری فعالیت های سیاسی کمک و یاورش باشند.

ایشان فقط و فقط به دلیل انتساب به خاندان سلطنتی پهلوی و به دلیل قرابت خانوادگی با محمدرضا شاه و رضاخان، شناخته شده و مورد احترام قرار می گیرد و هیچ چیز فراتری از خود بروز نداده است.

 

۲. برای آقای پهلوی طرح دولت در تبعید، طرح جدیدی نبود. ریاست وی بر شورای ملی و همچنین نظارت بر سازمان سیاسی فرشگرد و ققنوس که با سر و صدای فراوان آغاز به کار کردند، تجربیاتی از نوع مدیریت در تبعید بود که به نتیجه نرسید.

 

۳. ولیعهد پیشین ایران به خوبی دریافته است که در صورت تشکیل دولت در تبعید و ریاست وی بر این دولت، مقبولیت چندانی میان گروه های سیاسی خارج از کشور نخواهد داشت.

در میان گروه های اپوزیسیون، فقط پادشاهی خواهان هستند که به شدت از رضا پهلوی حمایت می کنند. هر چند در میان آنها نیز برخی منتقدان به مواضع سال های اخیر او- مثلا طرح فدرالیسم- نیز پیدا شده اند.

 

تنها تجربه ائتلاف گروههای سیاسی با محوریت آقای پهلوی، فرشگرد بود که از ائتلافی از جمهوری‌خواهان و پادشاهی‌خواهان مشروطه‌خواه تشکیل می شد که به ثمر نرسید.

این مقبولیت فقط شامل گروههای سیاسی نمی شود. وی از مقبولیت عمومی داخل ایران نیز محروم است. برای اثبات این ادعا، تاثیرگذاری پیام ها، سخنان و فعالیت های سیاسی رضا پهلوی، بر جامعه ایران را بسنجید.

واقعیت آن است که آنچه در رسانه ها تحت عنوان حمایت از پادشاهی صورت می گیرد، آینه تمام نمای جامعه ایران نیست.رابطه ایشان با مردم ایران، یک طرفه است.

همه پیام های وی برای مردم ایران، فقط یک کنش ساده سیاسی است برای این که خودش را نشان دهد و بسان یک رهبر عمل کند. اما او حتی توان برانگیختن یک موج بسیار کوچک را هم ندارد.

۰۷/۰۲/۱۳۹۹

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)