شش تا نکتهی کوتاه دربارهی این راهپیمایی – که اسمش هست «یک مایل در کفشهای او راه برو» – به نظرم میاد:
اول؛ کفشِ پاشنه بلند در دنیای زنانه/مردانه شدهی امروز، یکی از کلیشهایترین نشانههای زنانگیه. کمتر تصویر زنی روی مجلههای مُدِ غربی یا بازیگری روی فرش قرمز هالیوود رو میشه پیدا کرد که کفشِ پاشنه بلند نپوشیده نباشه. کفشِ پاشنه بلند در عین حال که زنها رو در نظر عموم «سکسی»تر میکنه (سینههای جلوآمده، پاهای صاف و کشیده، باسنِ برجسته شده، راه رفتنِ خرامان خرامان بعد از مشقتِ زیاد)، اما اونها رو موقع حرکت کردن در یک وضعیتِ نامتعادل قرار میده که هر لحظه امکانِ زمینخوردنشون هست. آمیزهای از اغواگری/رنج/هنرمندی/ناتوانی/
دوم؛ پوشیدنِ کفش پاشنه بلند زنانه – به عنوان یکی از بارزترین رفتارهای منتسب به زنانگی – قراره در این راهپیمایی به مردها کمک کنه تا بتونند خودشون رو برای مدتی جای زنها بگذارند و با رنجِ «فیزیکی» که به خاطر راه رفتن با کفش پاشنه بلند میکشند اولن به دشواریِ زن بودن فکر کنند، و دومن این ایده رو درونی کنند که خشونت علیه زنان روی زندگی مردها هم اثرِ منفی میذاره.
سوم؛ اما تجربهی شخصی نگارنده – که دو سال پیش در بوداپست در این راهپیمایی شرکت کردم – نشون میده که ممکنه مردهایی که در این راهپیمایی شرکت میکنند رنج «روانی» هم بکشند؛ یعنی توسط مردها (و زنها)ی ناظرِ راهپیمایی – که مثلن توی پیادهرو ایستادند یا بعدن روی شبکههای اجتماعی نظرهاشون رو مینویسند – با نگاه و زبان مورد قضاوت، تمسخر و تحقیر (که شکلهایی از خشونته) قرار بگیرند. اغلبِ حرفهایی که به قصدِ تحقیر به مردهای شرکتکننده زده میشه برای نزدیکتر کردنِ جایگاهِ اجتماعی اونها به زنها و همجنسگراهاست. معادلهای این تحقیرها در زبان فارسی میشه «اِواخواهر»، «کونی»، یا «خاک توی سرتون که یه جو مردونگی توی وجودتون نیست رفتید کفشِ زنها رو پوشیدید.»
چهارم؛ اما همین تجربهی تحقیر و «خاکتوسرت» خطاب شدن توسط مردانِ ناظر، میتونه دستِ کم سه تا پیامدِ مثبت برای مردهایی که در راهپیمایی شرکت میکنند داشته باشه: اول؛ اونها رو به تجربهکردنِ بخشی از تجربههای زنانه در نظامِ مردسالار که ممکنه سرشار از تمسخر و تحقیر باشه نزدیک کنه. دوم؛ به مردهای شرکت کننده در راهپیمایی نشون بده که خشونت مردان علیه زنان سوایِ خشونت مردان علیه مردان (و سوایِ رابطهی سلسلهمراتبی بین مردان) نیست و در نتیجه مبارزه با خشونت علیه زنان، با مبارزه با خشونت علیه مردان درهمتنیدهست. و سوم؛ به مردهای شرکتکننده نشون بده که چه طور بسیاری از مردها، مردانگیِ خودشون رو با خشونت ورزیدن نسبت به دیگری تعریف کردند؛ یعنی نشون بده که مردها چهطور از اِعمالِ خشونت (یا تهدید به اِعمال خشونت) برای بازتولیدِ کلیشههای جنسیتی و برقرار موندنِ نظامِ سلسلهمراتبی استفاده میکنند.
پنجم؛ پرسشی که ممکنه به ذهن بیاد – و شاید لزومن پاسخِ بله/خیر نداشته باشه – اینه که آیا کفشِ پاشنه بلند شکلی از خشونت علیه زنانه؟ میدونیم که درصدی از خشونت علیه زنان خشونتهای جسمیه (کتک خوردن، سوزاندهشدنِ بدن، غیره)، و اکثر خشونتها که اتفاقن کمتر گزارش میشه خشونتهای روانی و جنسی (تحقیر، بیمحلی، تجاوز، غیره). اما آیا ممکنه بعضی از انواعِ خشونت اصلن خشونت نامیده نشه، اصلن به رسمیت شناخته نشه، اصلن مورد بحث قرار نگیره، و در عوض تبدیل شده باشه به بخشی از زندگی عادی روزانه؟ آیا ممکنه کفشهای پاشنه بلند (با وجود آسیبهای پزشکیِ مستند شده) شکلهایی از خشونت باشند که در پیِ درهمتنیدگیِ آموزههای غالبِ نظامِ سرمایهداری و مردسالاری «عادیسازی» شده باشند، و اسمشون شده باشه «مُد»، «لباس»، «کالا»؟ آیا چهل و دومین روز اعتصاب غذای نسرین ستوده تبدیل شده به «خبری که لایکِ خوبی میخوره»؟
ششم؛ اگه یه روزی بیاد که توی خیابان ولیعصر این برنامه رو برگزار کنیم و بعد از برنامه برای دوستانمون شرح بدیم که: «جاتون خالی! رفتیم کفش پاشنه بلند پوشیدیم یه کیلومتر راه رفتیم! خیلی باحال بود! کلی خندیدیم! بعدش هم رفتیم پیتزا خوردیم میدون ونک!» یعنی همهی چیزی که این بالا نوشته شده دود شده و به هوا رفتهست.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.