شعر فارسی، به ویژه نمونه‌های سنتی آن، همواره در تار و پود تاریخ و فرهنگ ایران ریشه دوانده و آینه‌ای از باورها، ارزش‌ها و هنجارهای جامعه بوده است. با این حال، نگاهی عمیق‌تر به این گنجینه ادبی، پرسش‌هایی را در مورد جایگاه زن در شعر کهن فارسی و نسبت آن با مفاهیم جنسیت و مردسالاری برمی‌انگیزد.

زن در قفس سنت؛ بازخوانی کلیشه‌ها و تابوهای جنسیتی در شعر فارسی:

در پهنه وسیع شعر کهن فارسی، شاهد حضور پررنگ شاعرانی با هویتی مردانه هستیم. در این آثار، شاعر غالباً مرد است و زن، نقشی مبهم و غایب دارد. اشعار کلاسیک فارسی و به‌طور کلی شعر پیش از فروغ فرخزاد، از موضع مردانه و مردسالارانه‌ای سخن می‌گوید. گویی شعر سنتی، بسطی از مردانگی است و شاعر در تلاش است تا هویت خود را در قالب‌هایی چون «عاشق»، «خراباتی و رند» یا «مبارز و انقلابی» تعریف کند و بگوید همگی این صفت‌ها در چارچوب هنجارهای مردانه جای می‌گیرند.
اشعار سعدی شیرازی نمونه‌ای بارز از این تفکر مردسالارانه است. در بیت مشهور «گر من از سنگ ملامت روی بر پیچم زنم / جان سپر کردند مردان ناوک دل‌دوز را» شاعر، گویی برای اثبات مردانگی خود، زن را موجودی ضعیف و ناتوان می‌داند که تاب تحمل سختی‌ها را ندارد.
یا وقتی در شعری دیگر از او می‌خوانیم «زن خوب فرمانبر پارسا/کند مرد درویش را پادشا»
علاوه بر این، در بسیاری از اشعار سنتی، شاهد روابط عاشقانه‌ای هستیم که بین دو شخصیت مذکر شکل می‌گیرد. این موضوع که به «شاهدبازی» یا «مغازله با پسری نابالغ یا تازه بالغ» معروف است، در اشعار شاعران بزرگی چون حافظ و سعدی نیز به وضوح دیده می‌شود.
حافظ در غزلی خطاب به معشوق خود می‌گوید: «هر که را با خط سبزت سر سودا باشد / پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد» و سعدی نیز در سروده‌ای دیگر چنین می‌سراید: «بگشا بند قبا تا بگشاید دل من / که گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بود»

این اشعار، بازتابی از مردانگی در شعر فارسی را به نمایش می‌گذارند که در گرو روابط عاشقانه با جنس مذکر تعریف می‌شود. عشق سلطان محمود به ایاز، عشق امیر یوسف به غلام‌اش طغرل و عشق ناصرالدین شاه به غلامعلی‌خان معروف به ملیجک، از جمله نمونه‌هایی از روابط عاشقانه بین مردان در تاریخ ایران هستند که در متون تاریخی نیز به آن‌ها اشاره شده است.

 

زن در نقاب نماد:

در مقابل این نگاه مردسالارانه، حضور زن در شعر کهن فارسی غالباً محدود به نقشی نمادین و غیرانسانی است. زن در این اشعار، به عنوان معشوقی التیام‌بخش، مظهر زیبایی و یا حتی موجودی اغواگر، خطرناک و تحقیرآمیز به تصویر کشیده می‌شود.
نمونه‌ای از این نگاه را می‌توان در بیت منتسب به فردوسی مشاهده کرد: «زن و اژدها هر دو در خاک به / جهان پاک ازین هر دو ناپاک به»
همچنین، در این بیت نیز زن به موجودی پست و حقیر تشبیه می‌شود: «زنان را ستایی سگان را ستای/ که یک سگ به از صد زن پارسای»
احمد شاملو، شاعر نامدار معاصر در گفتگویی با عنوان «آرمان هنر جز تعالی تبار انسان نیست» در نقدی صریح بر این نگاه ضدزن در شاهنامه می‌گوید: «در شاهنامه زن و اژدها هر دو ناپاک به قلم می‌روند و لایق فرو رفتن در خاک شمرده می‌شوند و هر سگی به صد زن و آن هم نه هر زنِ از خدا بی خبر، بلکه به طورِ دقیق به صد زن پارسا ترجیح داده می‌شود. حکم فقه اللغوی درباره زن به این شرح شرف صدور می‌یابد که اگر کتک زدن او کاری مکروه بود، فی‌الواقع : مر او را «مزن» نام بودی نه «زن»! البته موارد این بد آموزی‌ها یکی و دو تا نیست، من این جا به ذکر یکی دو مورد اکتفا کرده‌ام. آیا به راستی چنین اعتقاداتی شایستگی نام فرهنگ ملی ما را دارد؟ اگر کسی با این نکته ها برخورد انتقادی کند معنی کارش این می شود که به فرهنگ ملی حمله کرده یا با آن به خصومت برخاسته است؟ چرا ما مردم در همه چیز به چشم تابو نگاه می‌کنیم؟ چرا تصور می‌کنیم همه چیز به بهترین نحو ممکن در گذشته‌های دور گفته شده، همه دستورالعمل‌های زندگی همان چیزهائی است که از هزار سال پیش به صورت غیرقابل تغییری در کتاب‌ها ثبت کرده‌اند؟ چرا ما مردم هرازچندی به خانه تکانی ذهنی نمی‌پردازیم؟ چرا از به موزه سپردن عقاید عهد بوقی‌مان وحشت می‌کنیم؟ چرا هیچ وقت به لزوم یک انقلاب فرهنگی یا دست کم یک وارسی جدی در باورها و خوانده‌ها وشنیده‌هامان پی‌نمی‌بریم؟»

در شعری از اوحدی مراغه‌ای این نگاه ضدزن و حس مالکیت به آنان به اوج خود می‌رسد. در این شعر می‌خوانیم:

«زن چو بیرون رود بزن سختش / خود نمایی کند بکن رختش
ورکند سرکشی هلاکش کن / آب رخ میبرد به خاکش کن
زن چو خامی کند بجوشانش / رخ نپوشد کفن بپوشانش»

این نگاه تحقیرآمیز به زن در متون تاریخی نیز بازتاب یافته است. در این متون، مردان موجوداتی عقلانی، قوی و توانمند توصیف می‌شوند، در حالی که زنان به عنوان موجوداتی ضعیف، احساسی و غیرقابل اعتماد معرفی می‌شوند. این تصویر کلیشه‌ای از زن، نقش‌های اجتماعی و سیاسی او را محدود کرده، آن‌ها را در معرض خشونت و تبعیض قرار داده و مانع از پیشرفت و ترقی زنان در طول تاریخ شده است.

 

به سوی هویتی نو:

در مقابل این نگاه مردسالارانه‌ ایرانی، در ادبیات سایر ملل، شاعران زن با خلق آثاری بدیع، هویت و جایگاه خود را در جامعه به چالش کشیده‌اند و از تجربیات و احساسات و اندیشه‌های زنانه خود سخن گفته‌اند. کریستین دو پیزان شاعر ایتالیایی، موراساکی شیکیبو شاعر ژاپنی و بسیاری دیگر از زنان شاعر، با سرودن اشعار حماسی، غنایی و عرفانی، به مبارزه با هنجارهای مردسالارانه زمان خود برخاستند و موجودیتی «مبارز» و «دارای نقش و جنسیت زنانه» را در ادبیات رقم زدند.
بازنگری در متون تاریخی و نقد نگاه تحقیرآمیز به زن در آن‌ها، گامی ضروری برای احقاق حقوق زنان و ایجاد جامعه‌ای عادلانه‌تر است. البته با ظهور شاعران نوپرداز در اواخر دوره قاجار و اوایل حکومت پهلوی اول، دریچه‌ای نو به روی شعر فارسی گشوده شد و فضا برای حضور و فعالیت زنان در عرصه اجتماعی فراهم گردید و زن به عنوان سوژه‌ای مستقل و با هویتی زنانه، در عرصه ادبیات خودنمایی کرد.
گفتنی است، در شعر فارسی تا پیش از ظهور شاعران نوپردازی چون فروغ فرخزاد، شاهد حضور پررنگ و تاثیرگذار زن در این عرصه نبوده‌ایم.
فروغ، با سرودن آثاری جسورانه و تابوشکن، به واکاوی هویت زنانه در جامعه مردسالار ایران پرداخت. او با زبانی صریح و بی‌پرده، از تجربه‌های شخصی خود و زنان دیگر سخن گفت و به نقد نابرابری‌های جنسیتی و تبعیض‌های موجود علیه زنان برخواست.
در شعر فروغ تمام این نقش‌هایی که پیش‌تر مردان برعهده می‌گرفتند؛ زن، با تمام ظرافت های زنانه بر عهده می‌گیرد: زن اگر عاشق است، تکیه‌گاه و آرامش و امنیت می‌خواهد که دقیقاً خلاف تلقی مردانه است، اگر اعتراضی دارد(مانند شعر عصیان)، مطالباتی زنانه دارد و حتی مطالبات عام‌تر را هم زنانه طرح می‌کند.

«آن داغ ننگ خورده که می‌خندید
بر طعنه‌های بیهده من بودم
گفتم که بانگ هستی خود باشم
اما دریغ و درد که زن بودم»
(شعری برای تو، دفتر شعر عصیان)

و در شعری دیگر می‌نویسد:

«می‌نشینم خیره در چشمان تاریکی
شب فرو می‌ریزد از روزن به بالینم
آه، حتی در پس دیوارهای عرش
هیج جز ظلمت نمی‌بینم، نمی‌بینم»
(از شعر معروف عصیان خدایی، دفتر شعر عصیان)

با وجود تلاش‌های شاعران نوپرداز، مسیر برابری جنسیتی در شعر فارسی هنوز ناهموار و پر از چالش است. نگاه مردسالارانه که ریشه در اعماق تاریخ و فرهنگ ایران دارد، همچنان در برخی از آثار شاعران معاصر به چشم می‌خورد. علاوه بر این، زنان شاعر هنوز با چالش‌هایی مانند محدودیت‌های فرهنگی و اجتماعی، فقدان حمایت‌های مالی و رسانه‌ای، و نگاه تبعیض‌آمیز برخی از منتقدان و مخاطبان روبه‌رو هستند.
با این وجود، شاعران زن معاصر با خلاقیت و جسارت خود، به خلق آثاری عمیق و تاثیرگذار ادامه می‌دهند و به تدریج جایگاه خود را در شعر فارسی تثبیت می‌کنند. آثار این شاعران، گامی مهم در جهت نهادینه شدن فرهنگ برابری جنسیتی و به تصویر کشیدن هویتی نو از زن در شعر فارسی است.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)