از یاغیگری تا حکومتداری؛ امروز رجال افغانستان چه کسانیاند؟
نویسنده: حسن عباس
مترجم: اسدالله جعفری(پژمان)
انتشارات دانشگاه ییل: ۱۱ آپریل؛ ۲۰۲۳
از گوشه و کنار کتاب «بازگشت طالبان: افغانستان پس از خروج آمریکاییها» نوشتۀ حسن عباس
طالبان پس از دو دهه اقدامات وحشیانه در یک حالت اضطرار، به گونهی پیروزمندانه و فاتحانه در ۱۵ آگِست ۲۰۲۱ میلادی، بدون هیچ مانعی و بدون وقفه وارد شهر کابل شدند. در حالی که دفتر ریاست جمهوری افغانستان خالی از سکنه شده بود و اعضای کابینۀ آن در هیچ جایی آن مکان یافت نمیشدند. طالبان بدون شلیک هیچ گلولهای به معنای واقعی کلمه به ساختمانها و تأسیسات دولتی که اکثریتشان سوار بر موتورسیکلت بودند وارد این تأسیسات شدند. در ابتدا، آنها در ورودی شهرهای بزرگ افغانستان منتظر بودند تا بتوانند به تعهد خود در مذاکرات دوحهی قطر مبنی بر اینکه فرصتی واقعی برای گفتگوی بینالافغانی بود را عملی کنند.
حتی در آستانهی سقوط شهر کابل سخنگوی گروه طالبان در یک رشته توییتی نوشت: «امارت اسلامی به تمام نیروهای خود دستور داده است که به ورودی دروازههای کابل بایستند و سعی نکنند که وارد شهر شوند». این یک لحظهی نمادین و یک نقطۀ عطف عظیمی بود، نه تنها برای گروه طالبان بلکه برای بسیاری از جنبشهای ستیزهجوی اسلامی در سراسر جهان که در زمانهای آینده از این رویداد الهام خواهند گرفت. برای اکثریت افغانها، حتی چند ماه قبل از این روز شوم و مصیبتآور، این رخداد غیرقابل تصور و بیمفهوم بود.
آنها [طالبان] در این دیدگاه و ماجرا تنها نبودند. حتی استخبارات ایالات متحده آمریکا تا اواسط ماه جولای ۲۰۲۱ میلادی، سرعت پیشروی طالبان را به شدت دستکم گرفتند. حتی آنها خطر تسلط قریبالوقوع کابل را توسط طالبان بسیار پایین ارزیابی کردند. تا آن زمان، طالبان بسیار به آرامی، اما مطمئناً در حال مذاکره برای هموارکردن مسیرهای خود به سوی کابل، بستن قراردادها، احیای اتحادیههای قبیلهای و القای رعب و وحشت در هر جاییکه لازم میشد، بودند. آنچه که غیرمنتظره، ناخواسته و غیرقابل انکار بود، واقعیتی تلخ اکنونی است که به چهره همگان خیره شده بود.
دولت سرگردان، سرگشته و بهمخوردهی کابل با پخشی زنده تلویزیونی در پیش چشمان جهان و جهانیان سقوط کرد. زیرا نهادهای دولتی یکی پس از دیگری متلاشی شدند و این متلاشی باعث ترس و هرج و مرج در میان مردم افغانستان شد. اکثریت قابلتوجهی پایگاههای دفاعی ولایتها در سراسر افغانستان یا تسلیم طالبان شده بودند و یا هم در یک «جنگ شکستخورده» برای دفاع از قلمروها و مناطقی خود میجنگیدند. مراکز مهم شهرها و منطقهای – از جمله ولایتهای قندهار، هرات، قندوز و مزارشریف- در زمان ورود طالبان به شهر کابل از قبل تحت کنترل طالبان قرار داشتند. این رویداد مثل صحنههای از یک فیلم ترسناک بود – تعلیق، پیشبینی و انتظار طاقتفرسا غیرقابل تحمل بود.
درخواست جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا از رهبران افغانستان به تاریخ ۱۰ آگوست برای اتحاد و «مبارزه برای ملت و مردم خویش» به طوری قابل پیشبینی شنیده نشد و ناشنوا ماند. وقتی که دولت بایدن متوجه این غفلت شد، دیگر خیلی دیر شده بود. برای گروه طالبان این دستاورد یک پیروزی معمولی نبود – بلکه یک پیروزی کاملاً قابل توجه و به نوعی تقریباً غیرقابلباور نیز بود. گذشته از این، آنها سالهای متوالی با یک کابل مدبر، ماهر و توانا که توسط یک ائتلاف نظامی قدرتمند بینالمللی به رهبری ایالات متحده آمریکا حمایت میشد، مقابله کرده بودند. اکنون، با خروج نظامیان ایالات متحده در آخرین روزهای پایانی خود، صعود طالبان کاملاً تضمین شده و قابلانکار بود.
با اینوجود، پیشروی سریعالسیر نظامیان طالبان در سراسر کشور به همان اندازهای که برای ناظران بینالمللی حیرتآور بود بلکه گیجکننده و نفسگیر هم بود. گزارشهای موفقیت طالبان در جبهات نظامی و جنگ در سراسر کشور پوشیده و پنهان نبود، اما به ندرت کسی سقوط سریعالسیر شهر کابل را به دست طالبان پیشبینی میکرد. در پاسگاههای طالبان، در آن حوالیها آرامش حکمفرما بود – و فقط ایمان به آرمان مقدس آنها تقویت میشد.
شکی نیست که کابل برای این تغییر ناگهانی و دراماتیک آماده نبود. دولت اشرف غنی در سطوح مختلفی شکستخورده بود و در حال دست و پازدن بود. اما با طالبان در یک صندلی مینشستند و در یک کاسه نان میخوردند. به آرزوی یک افغانستان دموکراتیک و مدرن، زنانیکه دوشادوش مردان کار میکردند و دختران جوانیکه به مکاتب و مدارس میرفتند. ولی اکنون همهی اینها مانند یک رویایی در عالم خواب میمانند – رویاهایی که دیگر مخدوش شده است.
هنگامی که گروه طالبان به طرف کاخ ریاست جمهوری افغانستان در حرکت بودند، جهان و جهانیان این رویداد را در یک حالت شوک از صفحات تلویزیونهای خود به تماشا نشسته بودند. جادهها و خیابانهای منطقه سبز کابل که سفارتخانهها و دفاتر سازمانهای بینالمللی را بسیار به گونهی امن و مستحکم به خود جای داده بود، ملیشههای طالبان بدون اینکه با هیچ مقاومتی مواجه شوند، میدویدند. بسیاری از این ساختمانها در روزهای اخیر و برخی از آنها همان ساعاتی پیش از ورود طالبان به شهر کابل بسیار به سرعت تخلیه شده بودند. نیروهای ارتش و پولیس افغانستان با وجود که آموزش دیده بودند، مجهز بودند و دهها میلیون دالری که به خاطر استحکام روی آنان مصرف شده بود- دلیل عدم حضورشان بسیار واضح بودند. حتی از روی عصبانیت هم یک گلوله از سوی آنها به صورت هوایی شلیک نشد.
در واقع، بسیاری از پرسنل امنیتی افغانستان قبل از پیشروی طالبان در شهر لباس غیرنظامی پوشیده بودند و یا هم فرار کرده بودند یا به امیدی تخلیه توسط ایالات متحده یا توسط یکی از متحدان ناتو به سوی فرودگاه کابل میرفتند. در همینحال، جنگجویان طالبان در حالی که تفنگ بر شانهها انداخته بودند و سرانجام وقت خود را برای تصرف پاسگاهها و بازرسیهای امنیتی در سراسر کابل هدر هم ندادند. این چیزی است که آنها در طول سالها ثابت کرده بودند که واقعاً در کارش مهارت دارند. طالبان به هنر نصب سد در معابر و ایجاد ایستهای بازرسی در امتداد بزرگراههای اصلی و جادههای روستایی تسلط یافته بودند و ماهانه میلیونها دالر از رانندگان و مسافران اخاذی میکردند. همینگونه مهارتهای بود که در حال حاضر برای ایجاد یک دولت، به نام «دولت طالبان» تاثیرگذار بوده است.
بسیاری از افغانهای که احساس درد، درماندگی و سرخوردگی میکردند، در عینزمان، تغییر جهت و موقعی دادند، چشماندازیکه در تاریخ افغانستان چندان غیرمعمول هم نیست. در واقع، روزگار ناامیدانه نیاز به اقدامات ناامیدانه دارد و این اقدامات فقط حکایت از شدت وضعیت و ترس از دل مردم و ملت دارد. اما برای برخیها، چنین اقداماتی ناامیدانه به معنای یک «خیانت غمانگیز» است. به راستی، آنها [مردم] ابتدا نه تنها از سوی رهبران سیاسی خویش بلکه از سوی حامیان کشورهای غربی نیز احساس خیانت کردند که به نظر میرسیدند این آدمها پشت پردۀ کابل با گروه طالبان معامله کردهاند. وقتی خبر رسید که رئیس جمهور اشرف غنی در آستانۀ سقوط قریبالوقوع کابل توسط گروه طالبان به گونهی بسیار بیشرمانه از کشور فرار کرده است. با اینوجود، حسِ رهایی کشور از سوی دولتمردان بیشتر و گزندهتر شد.
اشرف غنی با ادعاهای مکرر و احمقانۀ خود که مدعی بود تا آخر داستان در کنار مردم افغانستان خواهد ماند. برای تمام کسانیکه هنوز امیدی برای نجات افغانستان داشتند، ناامیدی بدترین چیزی بود که در انتظار آنها بود. اگرچه، او در سقوط این شرف و عزت تنها نبود. در این سفر شرمآور او را بسیاری دیگر از رهبران افغان به دلیل اختلافات قومی و سیاسی نیز همراهی کردند. اما آنها حداقل زمان کافی برای دفاع از کابل پایتخت این کشور را داشتند یا میتوانستند برای دفاع از همان چیزی که همیشه ارزشهای مبارزه را به آن نسبت میدادند و مبارزات مناسبی را مدیریت میکردند. هرچند که در این بحبوحه حامد کرزی رئیس جمهور پیشین افغانستان و عبدالله عبدالله رئیس اجرائیه ثابت کردند که از این قاعده مستثنی و محترم هستند.
نگرانیها و مصیبت مردم عادی افغانستان از همه ناراحتکننده و غمانگیزتر بود، زیرا آنها از ترس و وحشت در خانههای خود پنهان شده بودند و نمیدانستند که چه سرنوشتی در انتظارشان است. به نظر میرسید که تمامی دنیا علیه مردم افغانستان بود و با فرار رهبرشان [اشرف غنی] احساس میکردند که کاملاً در مخروبهها رها شدهاند. مردم هیچکسی را نداشتند که به سیمای آنها نگاه کنند و هیچکسی را نداشتند که به آنها کمک کند. تنها یارو یاور آنها وحشتناکترین واقعیت عدم اطمینان بود و دیگر بس. در حالیکه شایعات تخلیه توسط نهادهای خارجی مانند شعلههای آتش گسترده شده بود. هزاران نفر با هر امکاناتی که میتوانستند برای فرار از کشور به سمت فرودگاه کابل هجوم میبردند.
یأس و ناامیدی به یک صحنۀ دلخراش مبدل شده بود. برخیها جهت برداشت پولخای خود به سوی بانکها میدویدند – صحنهای که از یک سردرگمی و هرج و مرج شدید حکایت داشت. تصاویری موجود است که واقعاً یک فاجعهای آشکار را به تصویر میکشد. همان عکسهای غمانگیز منتشرشده در رسانههای اجتماعی از افرادی بودند که در هواپیمای در حال حرکت چسبیده بودند و به طرز غمانگیزی پس از برخاست هواپیما جانهایخود را از دست دادند. این صحنه یکی از آن لحظههای در تاریخ بود – جاییکه انگار روزگار به نقطۀ پایان رسیده بود و روز رستاخیز بود.
طالبان از زمان توافق در سال ۲۰۲۰ میلادی، به بهترین شکل از فرصتهای پیشآمده استفاده کرده بودند تا به صورت استراتژیک زمینهای را برای معامله با قبایل در سرکوب و محاصره کابل فراهم کرده بودند. تمام توان طالبان معطوف بر غلبه علیه تشکیلاتسازمانی حکومت غنی بود که ارادهی مبارزه را از دست داده بودند. بنابراین، انتظار میرفت که نخبگان سیاسی در کابل هرچهقدر هم متعصب و بلاتکلیف بودند، برای بقای خود علیه طالبان به مبارزه بپردازند، اما اینطور هم نشد که نشد. ماروین واینبام، محقق آمریکایی متبحر در جنوب آسیا در گفتوگویی با من، با بصیرت خوب پیشبینی کرد که «طالبان درک کردهاند، نه برای بحث در مورد اختلافات بلکه در تلاش برای سرنگونی دولت به میز مذاکره آمدهاند تا جهت رسیدن به خواستههایخود موافقت کنند».
حقیقت تلخ این است که نیروهای امنیتی افغانستان از زمان توافق دوحه در سال۲۰۲۰ میلادی به شدت تضعیف و بیروحیه شده بودند که این روند منجر به شکافهای شد و این شکافها فقط باعث افزایش قدرت طالبان در افغانستان شد. ارتش افغانستان توسط ارتش ایالات متحده آموزش دیده بودند که به شدت به پیمانکاران خارجی و پشتیبانی هوایی آنها وابسته بودند. اما اکنون زمانی فرارسیده بود که ارتش افغانستان ناامید و همچنین بیخبر از آن پشتیبان از دست رفته بودند. برای بسیاری از سربازان ارتش، اکنون انتخاب بین مرگ و زندگی بود یا تسلیم میشدند و یاهم کشته میشدند. بنابراین، آنها زندگی را انتخاب کردند، این به این معنی بود که طالبان در حال حاضر میتوانند دست خود را روی ماشههای تجهیزات نظامی و سلاحهای غربی بگذارند.
انواع فساد نیز ظرفیت نیروهای امنیتی افغانستان اعم از ارتش ملی و پولیس ملی ر از بین برده بود. پایگاههای حمایتی اشرف غنی که (در ابتدا هم خیلی بزرگ نبود) این پایگاهها روز به روز تنگتر و کوچکتر میشدند. در این اوضاع بسیاری از عوامل کمککنندۀ دیگری نیز وجود داشته است. به عنوان مثال، درک تصمیم ایالات متحده آمریکا برای برنامهریزی آخرین مرحلهی خروج نیروهایش در فصل تابستان سخت بود، زمانی که طالبان به صورت فوقالعاده فعال و متحرک هستند. بر خلاف فصل زمستان که هوای سرد ظرفیت طالبان را برای عملیاتهای آزاد کاهش میدهد. تنها خبری مثبت در آن شرایط این بود که در جریان تصرف شهرهای مهم مانند هرات، قندهار و مزارشریف توسط طالبان در نیمه اول ماه آگوست، هیچ گزارشی از خشونت، کشتار، اسارت مقامات افغانستان و یا اعدامهای گسترده گزارش نشد.
در نهایت، سربازان پیاده نظام طالبان در این شهرها آشکاراً بیدادگری نکردند به شیوهای سازمانیافته و تا حدودی محتاطانه عمل میکردند. به نظر میرسید که طالبان بر علاوهی ارائه احساس آرامش به ساکنان کابل، میخواستند از هرج و مرج و وحشت نیز جلوگیری کنند. در نهایت، صبح روز ۱۵ آگوست ۲۰۲۱ میلادی بود که یکی از سخنگویان گروه طالبان حتی بیانیهای را در فضای مجازی منتشر کرده بود که در آن چنین نوشته بود: «از آنجاییکه کابل شهری بزرگ و با جمعیت زیادی است، مجاهدین امارت اسلامی قصد ورود به زور و اجبار را ندارند. بنابراین، مذاکرات برای انتقال مسالمتآمیز قدرت با طرفهای مقابل جریان دارد».
حسن عباس؛ نویسنده، محقق و استاد برجستۀ روابط بینالملل در مرکز مطالعات استراتژیک جنوب شرق آسیا در دانشگاه دفاع ملی، در واشنگتن دیسی است. عباس به عنوان مشاور ارشد در مرکز هواشناسی دانشگاه هاروارد در امور بینالملل و همچنان در انجمن آسیایی نیز فعالیت میکند. کارهای تحقیقاتی فعلی وی برساختن از روایتهایی برای مقابله با افراطگرایی سیاسی و دینی، اصلاحات حاکمیت قانون در کشورهای درحال توسعه متمرکز است. آقای حسن عباس نویسنده کتابهای متعددی از جمله «احیای طالبان، وارث پیامبر زندگی علی بن ابیطالب و انحراف پاکستان به سوی افراطگرایی» است.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.