رژیم آخوندی در تهران خیابان ها را نگه داشته است. با این حال، باید دید که آیا راهبردهای بکار گرفته شده برای سرپا نگه داشتن آیت الله ها پیروز خواهد شد یا خیر. هنگامی که ژینا (مهسا) امینی، دختر جوان کورد اهل سنت ایرانی در ۲۵ شهریور در بازداشت پلیس اخلاقی جان باخت، تظاهرات سراسری آغاز شد که اغلب زنان و دختران جوان در خط مقدم حضور داشتند. در کردستان ایران و بلوچستان، جایی که نارضایتیهای قومی و مذهبی میتواند به سرعت در علل بزرگتر درآمیخته شود، اعتراضات شدیدترین و گاه به دهها هزار نفر بوده است. اکثر کشته شدگان و زخمی شدگان از این دو ولایت هستند. در خیابانها و شبکههای اجتماعی، میتوانیم پژواک اعتراضات گذشته را بشنویم. عناصر دیگر در این زمان در حال بازی هستند، با این حال، تظاهرات در حال انجام، غرور آنها علیه رژیم، اساسا غیرقابل حل است.
دستگیریهای گسترده، که در جمهوری اسلامی اغلب شامل شکنجه میشود، با استفاده از روشهای پیشرفتهتر و قدیمیتر زورگویی برای جمعآوری اطلاعات در مورد معترضان، مداوم بوده است. تاکتیکها تا جایی که حکومت دینی شاهد بزرگتر شدن تظاهرات نبوده، مؤثر بوده است. به نظر می رسد خشونت علیه نیروهای امنیتی رژیم حداقل در شهرهای بزرگ و اکثریت ایرانی در حال کاهش است. علی خامنهای، بارها گفتهاند که این «شورشها» الهامگرفته و هدایتشدهی خارجیها هستند و شعارهای اعتراضکنندگان برای پایان دادن به جمهوری اسلامی را رد میکنند. برای جوانانی که پیوسته اند، او آموزش مجدد را توصیه کرده است- تزریق بزرگتر و مؤثرتر سبک زندگی اسلامی. از نظر تاکتیکی تر، رژیم حداقل به طور موقت از اجبار زنان به داشتن حجاب منصرف شده است. حکومت تئوکراسی مطمئنا امیدوار است که این سازش فتنهانگیز، جریانی را که آشکارا یک جنبش انقلابی است، از بین ببرد و احتمال کشته شدن یا تجاوز جنسی زنان و دختران جوان توسط نیروهای امنیتی بیش از حد غیرتمند را کاهش دهد.
شاید برای رژیم نگرانکنندهتر، روحانیون ارشد اکنون آشکارا نگرانی خود را در مورد سیاستی که دین را تحقیر میکند ابراز میکنند. رژیم به طور قابل درک به سرعت به چنین انتقاداتی، چه از طریق درخواست یا ارعاب، پاسخ می دهد. احساس خود، به ویژه در ارتش و سرویس های امنیتی، حول محور اسلام می چرخد. روحانیون انقلابی باهوش و جوان تر که همیشه از ناسیونالیسم ایرانی ناراحت هستند (خامنه ای هنوز هم به طور معمول آن را به عنوان نیروی تفرقه افکن جداکننده امت، جامعه بزرگتر اسلامی کوچک می شمرد)، ممکن است به خوبی بدانند که ناسیونالیسم را به طور جبران ناپذیری در مقابل اپوزیسیون سکولار فزاینده از دست داده اند. اگر رژیم اسلام را از دست می داد، یعنی اگر روحانیت حاکم دیگر مالک انحصاری آنچه «صراط مستقیم» است، نبود، ممکن بود کسانی که در خط مقدم کار کثیف را انجام می دهند، ضعیف شود.
نخبگان حاکم جمهوری اسلامی بدبین یا مستبدان خاور میانه نیستند که مشروعیت خود را در این واقعیت ساده می یابند که افسار قدرت را در دست دارند یا اینکه دارای یک سلسله خونی مهم و پیروزمند تاریخی هستند. تئوکرات ها، و تعداد کافی از سربازان پیاده آنها، می خواهند باور کنند که کار خدا را انجام می دهند. این احساس هدف مطمئناً برای بقای رژیم حیاتی است و اساساً به چالش کشیده خواهد شد، به ویژه اگر اپوزیسیون بتواند اعتراضات گسترده ای را ایجاد کند، که ممکن است آداب و رسوم مردان جوانی را که به طور مداوم به خشونت علیه زنان جوان دعوت می شوند، به چالش بکشد. رژیم ممکن است گرفتار یک قبض فلسفی شود: جوانان مذهبی (یا بی دین) از یک سو و روحانیون ارشد دگراندیش از سوی دیگر، هر دو عزم سرویس های امنیتی را می خورند.
همانطور که هست، دومین حدس و خودانتقادی از سوی رژیم و روحانیت از ماه سپتامبر ممکن است رویکرد حکومت دینی را برای سرکوب مخالفان تغییر داده باشد. کمپین ارعاب “کم کلید” رژیم – به چند صد نفر (عمدتاً اقلیت ها) شلیک کنید. رسماً تعداد کمی از معترضان را پس از احکام دادگاه های غیرعلنی اعدام کنید. هزاران نفر را دستگیر کنید، بسیاری را در زندان مورد آزار قرار دهید، شاید بسیاری از آنها را آزاد کنید و برخی را عفو کنید—احتمالاً هدف همه ترساندن نسل قدیمی تر برای نگه داشتن نسل جوان در خانه است. ظاهراً خامنهای و سپاه پاسداران نمیخواهند آنقدر بر جامعه یا هم نوع خود فشار بیاورند. هنوز مشخص نیست که آیا آنها فکر می کنند که می توانند در برابر دشمنان خود با تمام قدرت حرکت کنند یا خیر. متحدان متزلزل آنها، که انگشتان خود را در هوا نگه می دارند و بررسی می کنند که آیا جوانان پشتکار و قدرت کافی دارند یا خیر، به نظر می رسد از این می ترسند که رژیم واقعاً خونبار شود و ممکن است نتیجه معکوس داشته باشد. این حدس شایسته ای است که همه در ایران انتظار دارند حوادث تلخ تری مانند مرگ امینی رخ دهد.
با وجود اینکه رهبر معظم انقلاب و بسیاری از یارانش در این اعتقاد صادقانه به نظر میرسند که نیروهای خارجی، آمریکاییها، اروپاییها، صهیونیستها و رسانههای فارسی خارجی تحت حمایت عربستان سعودی – الهامبخش جنبش زنزندگیآزادی بودهاند، اما ایرانیها در خیابان ها و حامیان آنها در خانه بهتر میدانند. دولتمردان غربی به جز ملاقات گاه به گاه با ایرانیان شناخته شده خارج از کشور و ارائه سخنان دلسوزانه، در حاشیه مانده اند و نظاره گر این هستند که آیا اعتراضات می تواند چیزی را ایجاد کند که هیچ یک از آنها حاضر به حمایت عمومی نیستند: تغییر رژیم است.
ایالات متحده و اتحادیه اروپا تحریم های جزئی حقوق بشری را با تأثیر مشکوک علیه مقامات ایرانی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و شرکت های تابعه آن اعمال کرده اند. ناظران غربی نسبتا معدودی، چه رسد به دولتمردان، آنچه را که بسیاری از ایرانیان به راحتی می گویند، ذکر می کنند: مردم ایران که بیش از صد سال است در تلاش برای کنترل قدرت خودسرانه در تهران بوده اند و حتی تحت حکومت دینی، برای ایجاد یک نظام سیاسی فشار آورده اند. جایی که مردم اقتدار واقعی دارند، امروز می خواهند یک دموکراسی سکولار ایجاد کنند. غربیها با پیشروی آمریکاییها، هنوز در چنگال آخرین جنگ عراق، خنثیسازی آشفته «بهار عربی» و حساسیت عمومیتر به امیدواری نسبت به هر چیزی که مربوط به مسلمانان است، هستند.
توجه غرب معمولاً از زمانی که یک گروه اپوزیسیون برنامه اتمی مخفی جمهوری اسلامی را در سال ۲۰۰۲ فاش کرد، باز خواهد گشت: دیپلماسی هسته ای. ممکن است خامنهای به غرب گفته باشد که مواردی قابل اصلاح است، اما دیپلماتهای جمهوری اسلامی مدام این احتمال را مطرح میکنند که ممکن است توافقی وجود داشته باشد. مقامات آمریکایی که نمیخواهند به حملات نظامی علیه سایتهای هستهای ایران فکر کنند، که در واقع تنها راه، فراتر از تشنجهای داخلی فلجکننده، ممکن است برنامه پیشروی را از خط خارج کند، اکنون امیدوارند که شاید خامنهای که رویکرد صبورانهای برای ساخت سلاحهای هستهای در پیش گرفته است، با برنامه ای راضی باشد که دستگاهی را نمی سازد و آزمایش نمی کند.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.