مدیریت کرونا، خشونتها علیه زنان و کودکان
آیا دولتها میتوانند …؟
این نقطه چینها را میتوانیم با عبارات زیادی تکمیل کنیم و در عین حال تفکیک آن را با دولت-حکومتهای توتالیتر هم در نظر داشته باشیم.
آیا دولتها میتوانند در کنترل بحرانها به ما کمک کنند؟
آیا دولتها میتوانند در کنترل موثر بیماریها به ما کمک کنند؟
یا به گونه ای دیگر بپرسیم آیا دموکراسی ها میتوانند تبعیض آشکارو پنهان را نشانه بگیرند؟
این سوال اخیر از این دیدگاه پرسیده میشود که تلنگری ایجاد کند که گویا به تنهایی نمیتوانند. در نظر داشتم از دیدگاه علم مدیریت به آن نگاهی بیاندازم چرا که سیاست تخصص من نیست و اگر درباره آن چیزی بگویم از دیدگاه یک شهروند مشاهده گر است که انتظارات و رویاهایی را در آن دنبال میکند.
شاید بهتر باشد به یک چرایی مهم اشاره کنم و از دریای پرسشهای فراوان فرار کنیم.
چرا دموکراسی ها عموما نتوانستند در کنترل بیماریها موثر واقع شوند؟ مقاله ای اخیرا در گاردین منتشر شد که نویسنده آقای جورج مونبیت با اشاره به وضعیت شیوع کرونا در بریتانیا از عبارت «ماشین جوجه کشی عفونت» استفاده میکند. نویسنده در ادامه با اشارهی فقط به یک جز از برنامه پشتیبانی سلامت دربارهی گماردن کارگران نوجوان در مرکز پشتیبانی با حداقل دستمزد میگوید آن هم در مرکزی که پیش تر به متخصصان بهداشت تعلق داشت! یا در جایی دیگرازاهداف قرنطینهها، شاخصهای تصمیم گیری برای لغو آن، و دیگر محدودیت های پس از لغو آن که چه چیزهایی هستند، مینویسد.
ما همیشه برای بررسی این موضوعات با دو گروه مواجه هستیم. گروهی که دموکراسی ها و دولتهای برآمده از آن را بستر مناسبی برای رویش ها در سطوح توسعه و در سطح جامعه فرض میکنند و دو بررسی این پدیده که دولت در جهان توسعهیافته به عنوان بخشی مهم از یک نظام سیاسی همواره با انتقادِ مسئولیت وسیعی بپذیرد و در عین حال کوچک و به کنار باشد روبروست.
از دولتها قاعدتا این انتظار میرود که چشم انداز و جهت گیری برای تحلیل بازخوردها داشته باشند و شبکه ای از پیش طراحی شده در نظر بگیرند که از بازخوردها بیاموزند تا در پیاده سازی برنامه ها در بخش سلامت با جزییات و دقت فراوان عمل کنند. هر نوع کوتاهی و بی برنامگی در تعیین بازه قرنطینه و لغو آن، از آزمایشهای معتبر، ردیابی، جداسازی یا سیستم پشتیبانی موجب خواهد شد چرخه پرتکرار یا بیماری معیوب سیستمی جانهای بیشتری را در معرض خطر قرار دهد.
از تجربه یکسال گذشته دولتها اینطور به نظر میرسد و قابل توجه است که کشورهایی مثل کره جنوبی، نیوزلند، تایوان، با طراحی جزییاتی دقیق از یک برنامه مراقبت به یک دغدغه مهم پاسخ داده اند: بازگشایی اقتصادی و در عین حال مراقبت اجتماعی.
خانم دنیلا مدورز در کتاب خود Thinking in systems
به مثالی اشاره میکند: او کتابی را در دست میگیرد و همینطوردروضعیتی دیگر فنری را در دست دیگرش تکان میدهد. شرایط محیطی بر هر دو جسم یکسان ست اما چرا کتاب انسجام خود را حفظ میکند اما فنر با کوچکترین تکان، تفییر وضعیت میدهد؟ علت ماجرا در نهایت دست او نیست، بلکه ساختار جسمی است که او در دست دارد که تا چه میزان نسبت به شرایط محیطی میتواند برابر تغییرات مقاومت نماید.
این یک مثال ساده برای درک چرخهای پیچیده از تحولات اجتماعی در مدیریت ساختارهاست. ساختارها با اجزا کوچک تغذیه میشوند و در سیر مکرر تکرار و به نسبت توان ریاضی که در مسیر اثرگذاری دارند شریانهای تثبیت شدهی خود را مییابند و معلولهای هدفمند خود را بازآفرینی میکنند.
آقای Derek Cabrera در کتاب System thinking made simple بر اساس چهارگانه تفکرش (DSRP) از Recognizing Relationships میگوید که درباره شناسایی روابط بین جز و کل در تئوری سیستمها ست. تا اینجا شکل سادهی ماجرا را دریافتهایم. در ادامه آنچه این پدیدههای جزیی را قابل اعتنا میکند ساماندهی قدرت در اعتبار دادن به جزییاتی است که گاهی سابقه تاریخی اجتماعی دارند وهمزمان گاهی پنهان هستند. همیشه این گونه نیست که دستها را به سادگی شناسایی کنیم.
به ایران برویم. اساسا در جایی که ایدئولوژی حاکم است علم مدیریت غایب اصلی است و نقشش را نهادهای ایدئولوژی بر عهده میگیرند. در جمهوری اسلامی اختصاصا هر رویه ای که یک مسئول بخش سلامت بخواهد اجرایی کند با فیلترهایی مختلط از سیاستهای برون مرزی که امروز با نام اندیشه مقاومت میشناسیم روبروست. دانشمندان علم مدیریت چرخه ای از دایره های تودرتو از تفکر استراتژیک برای ما ترسیم میکنند که نگرش سیستمی، انتقادی، کلان نگری و نتیجه گیری به نظرم شالوده اساسی آنها هستند. هنگام مواجه شدن با یک حکومت توتالیتر نمیتوانیم از تحلیل علم مدیریت در اشخاص و سازمانها حرف بزنیم. اما به اندازه کافی مستنداتی وجود دارند که آن را از منظر نگرش سیستمی تحلیل کنیم. در روابط بین اجزا و کلان پدیده ها در جمهوری اسلامی به جزییات ظاهرا گمراه کننده اما پوپولیستی و دردناک برخورد میکنیم که در نهایت سیر پدیده ها ما را به اتلاف منابع انسانی و طبیعی راهنمایی میکنند. در یک مورد رابطه بین بازگشایی اقتصادی و قرنطینه ای بیهوده و عقیم در کنترل همه گیری است. در بخش سیاست های جمعیتی به افزایش چند مرحله ای یک جز در وام های ازدواج میتوان اشاره کرد که در عمل نه تنها با چرخه ای از فروش کودکان در قالب ازدواج اشاره دارد، بلکه در فرایندی بزرگتر به توسعه و نهادینه شدن خشونتها علیه زنان و کودکان دامن میزند. برای سیستم دموکراتیک میتوان به یادگیری سازمانها و تجربه پذیری آنها امیدوار بود و تلاش کرد. اما در سیستمهای توتالیتر همیشه جزییاتی وجود دارند که کلان نگری در پدیده ها را ماه به ماه و سال به سال از موضوعی مسئله ساز به معضل و سپس بحران مزمن تبدیل کنند.
در نهایت باید معترف بود نظام دموکراتیک به تنهایی و بدون طراحی شبکه موثر و ساده که گام به گام الگوهای عملی را در ارتقا سطوح متفاوت توسعه تعریف کند، تنها یک بستر امن و بدون استفاده است که حتی گاهی میتواند محل رشد انواع افراطی گریها در مذهب و سیاست باشد. امروز برای ما که خواستگاه جغرافیایی در خاورمیانه داریم این که چه چیزی میخواهیم باید اولویت عملی بر نخواستنیها بیابد. آنها که الهام بخش تغییرات پایدار هستند پیشاپیش بر آنچه که میخواهند آگاهی دارند و به همین علت ستونهای پایداری میسازند.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.