مرکز پژوهش‌های جهانی سازی، ۸ ژانویه ۲۰۲۰

اهداف فرادست مدارانه و نظامی ایالات متحدۀ آمریکا در خاورمیانه به آستانۀ بحرانی خود رسیده است.

قتل سپهبد سلیمانی از سپاه پاسداران انقلاب ایرانی که رئیس جمهور ایالات متحدۀ آمریکا فرمان آن را در ۳ ژانویه ۲۰۲۰ صادر کرد معادل اعلام جنگ علیه ایران است.

رئیس جمهور دونالد ترامپ سلیمانی را به توطئه چینی برای حملات قریب الوقوع و پلید متهم کرد : « ما شب گذشته برای پایان بخشیدن به جنگ دست به عمل زدیم. ما این کار را برای شروع جنگ انجام ندادیم (…) ما او را در حال ارتکاب گرفتیم و حذفش کردیم.»

وزیر دفاع ایالات متحدۀ آمریکا مارک تی. اسپر[۱] این قتل را « اقدام دفاعی قاطعانه » ارزیابی کرد، و در عین حال گفت که عملیات به فرمان رئیس جمهور بود و از سوی پنتاگون هدایت شده است، و اسپر اظهار داشت که « قاعدۀ بازی تغییر کرده است».

آنچه را که رسانه ها از قلم انداخته بودند، نقش مرکزی سپهبد سلیمانی علیه تروریستهای گروه های مسلح مانند « دولت اسلامی» [داعش] و القاعده در عراق و سوریه بود.

نیروی قدس در سپاه پاسداران انقلاب ایرانی به فرماندهی سپهبد قاسمی اردوی واقعی ضد تروریستی را علیه مزدوران مسلح داعش بر پا کرد که از آغاز ایالات متحدۀ آمریکا و هم پیمانانش تأمین مالی آنان را به عهده داشتند، آموزش می دادند و استخدام می کردند.

طرح عملیاتی ترامپ برای «پایان دادن به جنگ» عبارت است از « حمایت » پیاده نظام وابسته به داعش و القاعده.

قتلهای غیر قانونی توسط ایالات متحدۀ آمریکا

قتل سپهبد سلیمانی مطمئناً یک عمل جنایتکارانه از سوی رئیس جمهور ترامپ است، ولی پراتیک آمریکائی در قتل سیاستمداران خارجی به دیروز منحصر نیست.

آنچه قتل سپهبد سلیمانی را از دیگر قتل های فراقانونی تفکیک پذیر می کند، این است که رئیس جمهور ایالات متحدۀ آمریکا رسماً اعلام کرد که هم او بوده که فرمان قتل را صادر کرده است.

این سابقۀ خطرناکی ست. این قتل عمدی بوده و مانند عملیات سرّی سازمان سیا و پشتیبانی از گروه های وابسته به القاعده که به نام واشنگتن ارتکاب به عمل می کنند پنهانکاری نشده است.

موضوع مهمی را که باید یادآور شویم این است که نه ترامپ بلکه بطور مشخص اوباما بود که («قانونیت») پراتیک قتل فراقانونی را (به فرمان رئیس جمهور) رسماً اعلام کرد :

اگر رئیس جمهور (اوباما) بتواند هر فردی را به علاوه شهروندان آمریکائی را بدون تحقیفات قضائی به قتل برساند، چه قدرتی باقی می ماندکه او در اختیار نداشته باشد؟ به این ترتیب رسمی ترین تفکیک بین دموکراسی و دیکتاتوری ریاست جمهوری برچیده می شود.[۲]

 

پاسخ ترامپ : یگانهای بیشتر در خاورمیانه

در مدتی که پنتاگون گسیل «هزاران سرباز بیشتر در خاورمیانه» را اعلام می کرد، پارلمان عراق با موافقت همگانی برای خروج فوری همۀ نیروهای آمریکائی رأی داد.

قانون اساسی دولت عراق را ملزم می داند که « به هر گونه حضور خارجی در خاک عراق پایان دهد و استفاده از حریم فضائی، زمینی و دریائی عراق را به هر دلیلی که باشد ممنوع کند ».

 

یادداشت : مرگ بر آمریکا : به دولت آمریکا اشاره دارد و نه مردم آمریکا

بازگشت به گذشته : حملات هوائی اوباما (۲۰۱۷-۲۰۱۴)

پارلمان عراق همچنین توافق پوچ ۲۰۱۴ با دولت اوباما را به حالت تعلیق درآورد که از ایالات متحدۀ آمریکا دعوت می کرد که عملیات دروغین ضد تروریستی علیه گروه مسلح « دولت اسلامی » (داعش) را مدیریت کند که متشکل از مزدوران مسلحی ست که از سوی ایالات متحدۀ آمریکا و ناتو به پشتیبانی عربستان سعودی و امارات متحدۀ عربی تأمین مالی شده، آموزش دیده و به استخدام درآمده اند.

تصمیم پارلمان عراق از این جهت بنیادی ست. زیرا این عملیات از سوی دولت اوباما به بهانه ای برای توجیه سومین مرحلۀ جنگ علیه عراق به کار برده شده بود (۲۰۱۴-۲۰۰۳-۱۹۹۱). در ژوئن ۲۰۱۴ است که اوباما دور تازهای از کشتار و تخریب را زیر پوشش عملیات ضد تروریستی آغاز می کند.

چرا نیروی هوائی ایالات متحده از حذف داعش عاجز بود در حالی که در آغاز فقط به سلاح های سبک متعارف مجهز بودند، بی آنکه وانت های تویوتای درخشانشان را فراموش کنیم ؟

علت این است که از همان آغاز اردوی هوائیِ از سوی برندۀ جایزۀ نوبل صلح بارک اوباما علیه داعش هدایت نشده بود. دلایل تأیید می کند که دولت اسلامی هدف گرفته نشده بود، کاملاً بر عکس. حملات هوائی تخریب زیر ساختهای اقتصادی عراق و سوریه را هدف می گرفتند.

به تصویر کاروان کامیونتهای داعش در ورودشان به عراق نگاه کنید، آنها از سوریه آمده بودند، چگونه توانستند ۲۰۰ کیلومتر در صحرای گسترده بین دو کشور را بپیمایند. این کاروان در ژوئن ۲۰۱۴ وارد عراق شد.

از دیدگاه نظامی، به چه چیزی نیاز بود تا این کاروان داعش که فاقد قابلیت دفاع هوائی مؤثر بود از بین برده شود؟

برای پاسخ به چنین پرسشی نیازی نیست که ما کارشناس مسائل نظامی باشیم. منطق عقلی ساده کافی خواهد بود.

اگر می خواستند بریگادهای داعش را حذف کنند، می توانستند با بمباران گسترده کاروان کامیونتهای تویوتا طی عبور از صحرا بین سوریه و عراق در ژوئن ۲۰۱۴ کارشان را یک سره کنند.

صحرای سوریه-عرب زمینی باز است (نقشه را ببینید). با هواپیماهای شکاری با فن آوری برتر (اف ۱۵، اف ۲۲ راپتور، اف ۱۶) از دیدگاه نظامی عملیات «یک بازی کودکانه » بنظر می رسید، با یک حملۀ جراحی سریع و مؤثر می توانستند در چند ساعت کاروان داعش را نابود کنند.

ولی اگر این بمباران صورت می گرفت، می توانستند از تحمیل اردوی بمبارانی که نام کد آن «مسئولیت محافظت»[۳] بود و سه سال بطول انجامید (۲۰۱۷-۲۰۱۴) معاف شوند.

در واقعیت امر، بجای آن آنچه به وقوع پیوست حمله و بمباران هوائی بی وقفه بود که با به اصطلاح آزادی موصل (فوریه ۲۰۱۷) و رقه (اکتبر ۲۰۱۷) ازسوی ائتلاف به فرماندهی ایالات متحدۀ آمریکا به اوج خود رسید.

به ما باورانده بودند که داعش دست بالا را دارد و نمی توانیم آنها را شکست دهیم مگر با یک ائتلاف قویِ نظامی متشکل از ۱۹ کشور به فرماندهی ایالات متحدۀ آمریکا.

ولی ساکنان عراق و سوریه بودند که هدف گرفته شده بودند. بمبارانهای اوباما زیربناهای مدنی عراق و سوریه را هدف می گرفتند.

داعش هرگز هدف خشونت ایالات متحدۀ آمریکا قرار نگرفت، کاملاً بر عکس، ائتلاف نظامی غرب از آن حمایت می کرد.

عقب نشینی گروه های نظامی ایالات متحده : یانکی برو به خانه ات Yankee Go Home (۲۰۲۰)

گرچه برای عقب نشینی عمده نیروهای نظامی آمریکا در آیندۀ قابل پیشبینی احتمال اندکی وجود دارد، « جنگ ایالات متحدۀ آمریکا علیه تروریسم» در تهدید بی اعتباری قرار گرفته و دیگر هیچکس به ایالات متحدۀ آمریکا باور ندارد که علیه تروریستها اقدامی انجام دهد.

در عراق و سوریه همه می دانند که عناصر متشکل در القاعده و داعش از سوی ایالات متحدۀ آمریکا و ناتو پشتیبانی می شوند.

روند اخراج ایالات متحدۀ آمریکا ( «Yankee Go Home») به جریان افتاد. ایالات متحدۀ آمریکا نه فقط از عراق و سوریه بیرون رانده می شود، بلکه حضور استراتژیک آن در خاورمیانۀ بزرگ نیز در تهدید قرار گرفته است. این دو وجهه در پیوند تنگاتنگ با یگدیگرند.

علاوه بر این چندین هم پیمان قدیمی ایالات متحدۀ آمریکا که عبارتند از ترکیه، عمان، قطر و مصر مناسبات خودشان را با ایران به حالت عادی بازگردانده اند.

آیا بمباران تنبیهی ترامپ به اجرا گذاشته خواهد شد؟

اخیراً ترامپ هشدار داد که اگر تهران به قتل سپهبد سلیمانی پاسخ بگوید، او « ۵۲ نقطه در ایران » را هدف قرار خواهد داد، و اظهار داشت که حملات « خیلی سریع و خیلی قوی » خواهند بود.

دونالد ترامپ می خواهد تلافی کند. ولی او یک مشکل مهم لوژیستیکی دارد که حتا شاید بدان آگاه هم نیست.

معمولاً یک عملیات تنبیهی از این نوع علیه ایران از ستاد پیشگام مرکز فرماندهی ایالات متحده در خاورمیانه که در پایگاه هوائی العدید در قطر واقع شده انجام خواهد گرفت.

«مرکز فرماندهی در رأس نیروهای ایالات متحده مستقر در کل خاورمیانه و برخی دیگر از مناطق آسیای مرکزی، در کشورهائی مانند افغانستان و عراق واقع شده است. ستاد فرماندهی مرکزی آن در تمپا شهر بندری در غرب فلوریدا مستقر است، ولی عملیات رزمی روزمره از پایگاه هوائی العدید هدایت می شود.»

۱۱۰۰۰ نظامی آمریکائی در پایگاه العدید نزدیک دوحه به سر می برند « یکی از پایدارترین و استراتژیک ترینهای نیروهای نظامی ایالات متحدۀ آمریکا در جهان است» (واشنگتن تایمز).  چندین جنگ عمده در خاورمیانه از آنجا هماهنگ شده بود، به ویژه در افغانستان (۲۰۰۱) و  عراق (۲۰۰۳). این پایگاه در سوریه نیز مداخله دارد.

مشکل پایگاه پیشگام مرکز فرماندهی ایالات متحده این است که در پایگاه العدید در قطر واقع شده، و از ژوئن ۲۰۱۷، قطر « با دشمن همخوابگی می کند». مشکل این است که قطر به هم پیمان وفادار ایران تبدیل شده.

آنچه را که رسانه ها و تحلیل گران کارشناس در امور خارجی و نظامی در نظر نمی گیرند، این است که ستاد پایگاه پیشگام مرکز فرماندهی در پایگاه العدید واقع شده به این معنا که عملاً «در سرزمین دشمن» به سر می برد. گوئی که رئیس جمهور ایالات متحدۀ آمریکا به هیچ وجه در جریان این وضعیت نیست.

چند ماه پیش (اکتبر ۲۰۱۹) پنتاگون تصمیم گرفت پایگاه پیشگام مرکز فرماندهی در العدید را به نقطۀ دیگری در خاورمیانه منتقل نکند.

چنس سالتزمن[۴] معاون فرماندۀ مرکز فرماندهی اظهار داشت که « قطر همیشه همکار استثنائی بوده، این پایگاه عملیاتی واقعاً عالی ست و مرکز فرماندهی قصد ندارد به جای دیگری برود».

اطلاعات سر هم بندی شده یا طرح نظامی ناقص؟ قطر « همکار استثنائی » نیست، از ژوئن ۲۰۱۷ عملاً به همپیمان ایران تبدیل شده است.

خیلی اخیر تر، موضوع مناسبات نظامی دو جانبه بین ایران و قطر مطرح شده بود.

پس از اینکه تصمیم بر این شد که العدید (واقع در سرزمین دشمن) نمی تواتد به مکان دیگری در خاورمیانه منتقل شود، پنتاگون بفکر افتاد که عملیات هوائی و فضائی در العدید را به کارلونیای جنوبی منتقل کند، « ۷۰۰۰ مایل دورتر». شبیه سازی جابجائی برنامه ریزی شده فقط ۲۴ ساعت بطول انجامید.

نتیجه : در واقع نمی توانیم « جنگی را در خاورمیانه آغاز کنیم» بی آنکه « پایگاه پیشگام» در محل داشته باشیم. از همین رو پیشنهاد انتقال به کالیفرنیای جنوبی مسخره از آب درآمد.

طرح های نظامی ایالات متحدۀ آمریکا آیا به ناامیدی انجامیده است ؟

از ماه مه ۲۰۱۷، پس از فروپاشی شورای همکاری خلیج (فارس)، پنتاگون نتوانست پایگاه پیشگام مرکز فرماندهی ایالات متحدۀ آمریکا (به علاوه نیروی ضربت هوائی) از سرزمین دشمن (قطر) به «سرزمین دوست» (عربستان سعودی، اسرائیل) در خاورمیانۀ بزرگ منتقل کند.

تحلیلگران نظامی امروز تأیید کرده اند که در صورت جنگ با ایران، العدید به طریق اولی به نخستین هدف تبدیل خواهد شد[۵]. « سامانۀ دفاع پایگاه ظاهراً تجهیزات کاملی برای دفاع از خودش در مقابل موشکهای کروز و پهپادهائی که در ارتفاع پَست پرواز می کنند در اختیار ندارد (…).»

آقای رئیس جمهور، چگونه می توانید بمبارانهای تنبیهی خودتان را از سرزمین دشمن و همپیمان نزدیک دشمن  علیه ایران به اجرا بگذارید؟

از دیدگاه استراتژیک این وضعیت هیچ مفهومی ندارد. و این فقط نوک کوه یخی ست. بمباران و حملۀ موشکی می تواند از پایگاه های نظامی دیگر ایالات متحدۀ آمریکا در خاورمیانه انجام گیرد (نمودار را ببینید)، یا از دیگو گارسیا، از ناو هواپیمابر، زیر دریائی و مانند اینها. ولی پایگاه پیشگام مرکز فرماندهی در العدید در قطر نقش اول را در ساختار فرماندهی وابسته به ستاد فرماندهی مرکزی در تمپا در فلوریدا و فرماندهی استرانژیک ایالات متحدۀ آمریکا (USSTRATCOM) در پایگاه نیروی هوائی اوففوت در نبراسکا را می باشد.

گرچه قطر و ایالات متحدۀ آمریکا قرارداد همکاری دو جانبۀ دراز مدت در مورد پایگاه هوائی العدید بسته اند، ولی قطر در عین حال قراردادهای همکاری نظامی نه فقط با ایران بلکه با حماس و حزب الله نیز به امضا رسانده که همه « دشمنان » ایالات متحدۀ آمریکا هستند :

مشکل برای واشنگتن، این است که قطر، یعنی جائی که العدید در آنجا واقع شده، همچنین مناسبات دوستانه با جنبش مقاومت اسلامی مستقر در غزه (حماس) دارد و نزدیک به رهبران حزب الله است (…) [قطر به همچنین مناسبات تنگاتنگی با ایران دارد. در واقع اگر بزرگترین پایگاه هوائی ایالات متحدۀ آمریکا در قطر واقع نشده بود، قطر از سوی ایالات متحدۀ آمریکا برای تغییر رفتارش زیر فشار قرار می گرفت.

برای تاجگذاری روی این همه، قطر به همچنین با روسیه نیز مناسبات دوستانه دارد. چنانکه دیدیم اندکی پس از شکاف بین قطر و عربستان سعودی، توافق همکاری فنی در زمینۀ پدافند هوائی با مسکو به امضا رساند.

پایگاه هوائی انجیرلیک در ترکیه

 وضعیت دیگری که دوباره «تخت خواب مشترک با دشمن» بر پایگاه هوائی انجیرلیک ارجحیت پیدا می کند. نیروی هوائی ایالات متحدۀ آمریکا در سالهای ۱۹۵۰ در این پایگاه مستقر شد. انجیرلیک در همۀ عملیات ایالات متحدۀ آمریکا و ناتو در خاورمیانه نقش استراتژیک بازی می کند. در این پایگاه تقریباً ۵۰۰۰ هوانورد به سر می برند، نیروی هوائی ایالات متحده امروز در کشور (ترکیه) متحد روسیه و ایران یعنی کشورهای همسایۀ ترکیه که مناسبات خوبی با یکدیگر دارند واقع شده است. از سوی دیگر، شورشیانی که از سوی ترکیه و ایالات متحدۀ آمریکا پشتیبانی می شوند در شمال سوریه علیه یکدیگر اقدام می کنند.

در اواسط دسامبر ۲۰۱۹، وزیر امور خارجۀ ترکیه چاووش اوغلو موضوع تحریک آمیز و جنجال برانگیزی را مطرح کرد و گفت « در پاسخ به تحریمهائی که ایالت متحده پس از خرید سامانۀ دفاع هوائی اس ۴۰۰ روسی علیه ترکیه اعلام کرد، ترکیه ممکن است استفاده از دو پایگاه هوائی استراتژیک [انجیرلیک و کورچیک] را برای آمریکا ممنوع اعلام کند.».

توان ایالات متحدۀ آمریکا در جنگ متعارف

به چند دلیل، فرادستی ایالات متحدۀ آمریکا در خاومیانه رو به افول بوده و علت این امر نیز به ویژه به سرشت متغییر اتحادهای نظامی بستگی دارد.

قابلیت فرماندهی ایالات متحدۀ آمریکا دچار ضعف شده است. دو پایگاه هوائی استراتژیک مهم، انجیرلیک (در ترکیه) و العدید (در قطر) دیگر زیر کنترل پنتاگون نیست.

گرچه جنگ علیه ایران روی میز طراحی پنتاگون به سر می برد، در وضعیت کنونی، یک جنگ برق آسا (در صحنۀ جنگ متعارف) با الزام گسیل و استقرار نیروهای زمینی و دریائی ناممکن است.

ایالات متحدۀ آمریکا با توجه به فقدان توان در اجرای چنین طرحی، اشکال متنوعی از « جنگ محدود » را در نظر گرفته است، به علاوه حملات موشکی، « عملیات مشت کوبنده» (با استفاده از سلاح های اتمی تاکتیک)، مانورهای سیاسی بی ثبات ساز و انقلابهای رنگی (که در جریان است)، تحریم های اقتصادی، تحریف بازارهای مالی و اصلاحات اقتصاد کلان نئولیبرال (تحمیل شده از سوی صندوق بین المللی پول FMI و بانگ جهانی).

گزینش هسته ای علیه ایران

مشخصاً به دلیل ضعف ایالات متحده در فصل جنگ متعارف است که گزینش هسته ای می تواند در نظر گرفته شود، گزینشی که بی گمان به شکل اجتناب ناپذیری به اوج گیری آن خواهد انجامید. ناآگاهی و حماقت عواملی هستند که روند تصمیم گیریها را زیر سؤال می برد. به گفتۀ تحلیلگر امور خارجی ادوارد کورتین[۶] « دیوانه ها دیوانگی می کنند ».

دیوانه هائی که پُست های کلیدی در تصمیم گیریها را به عهده دارند چه کسانی هستند؟

مشاوران ترامپ در زمینۀ سیاست خارجی، مانند وزیر امور خارجه مایک پمپئو، مشاور امنیت ملی رابرت اوبریان و نمایندۀ ویژه برای ایران و مشاور پمپئو برایان هوک می توانند به رئیس جمهور ترامپ « مشاوره» بدهند و او را مجاز بدانند که « عملیات مشت کوبنده » را به وسیلۀ سلاح هسته ای تاکتیک ( سنگر کوب B61) علیه ایران به کار ببرد[۷]، که پنتاگون آن را در گروه سلاح های « بی آزار » دسته بندی کرده و می گوید که « برای انسانها خطرناک نیست زیرا در عمق زمین منفجر می شود»[۸].

عملیات مشت کوبنده که پنتاگون آن را تعیین کرده عملیات نظامی ست (به وسیلۀ سلاح اتمی تاکتیک با قدرت تقلیل یافته «قابل استفاده تر») که « خسارات را در ابعاد کوچک » وارد می کند. ولی این ادعا کاملاً اشتباه است، زیرا قدرت انفجاری سلاح اتمی تاکتیک ۳ تا ۱۲ برابر بیشتر از بمبی ست که در گذشته روی هیروشیما پرتاب شد.

به گفتۀ بولتن دانشمندان اتمی (ژوئیه ۲۰۱۹)[۹] :

تنش بین ایالات متحدۀ آمریکا و ایران، این دو کشور را به سوی برخورد نظامی سوق می دهد و سپس این احتمال واقعی را برمی انگیزد که ایالات متحدۀ آمریکا از سلاح های اتمی استفاده کند.

کل ساخت و سازهای توان نامتعارفی که ایران برای مقاومت مؤثر در مقابل ایالات متحدۀ آمریکا تدارک دیده این نوع برخورد را نیز تضمین کرده است.

تجهیزات هسته ای ایالات متحدۀ آمریکا[۱۰] در محل به دولت ترامپ اجازه می دهد تا استفاده از سلاح های اتمی تاکتیک در صحنۀ جنگ متعارف را مد نظر داشته باشد. برخی در درون دولت ترامپ ممکن است فکر کنند که به نفع ایالات متحدۀ آمریکا است که با استفاده از زرادخانۀ هسته ای به پیروزی قاطع و سریع در چهار راه نفت خلیج فارس دست یابند.

ما فکر می کنیم که احتمالی فزاینده ای وجود دارد که جنگ ایالات متحدۀ آمریکا و ایران به حملۀ اتمی آمریکا بیانجامد (…)

نکتۀ مهم این است که استفاده از سلاحهای اتمی تاکتیک مستلزم اجازۀ فرماندۀ کل نیست. ولی این مجوز شامل سلاح های هسته ای استرانژیک نمی شود.

زرادخانۀ سلاح های اتمی تاکتیک نیروی هوائی ایالات متحده در پایگاه های نظامی واقع در پنج کشور اروپائی (آلمان، بلژیک، هلند، ایتالیا و ترکیه) ذخیره شده است.

 به گفتۀ هانس کریستنسن و مت کوردا (بولتن دانشمندان هسته ای، گزارش ۲۰۱۹)[۱۱]، ایالات متحده دارای ۲۳۰ سلاح هسته ای تاکتیک است که ۱۸۰ فروند آن در پنج کشور اروپائی ذخیره شده است. برخی بمبهای ضد سنگر B61 مسلح به کلاهکهای هسته ای (بمب های پرتاب آزاد) در انجیرلیک زیر کنترل ترکیه ذخیره شده اند (تابلوی زیر را ببینید).

نتیجه گیری

* رئیس جمهور ایالات متحدۀ آمریکا آماده برای ارتکاب به جنایت جنگی.

* داستان « جنگ علیه تروریسم » رنگ می بازد

* ساختار فرماندهی تضعیف می شود

* اتحادهائی که فرومی پاشند

* همبستری با دشمن

* تحلیلگران سیاست خارجی پیشبینی ناپذیر

* فریبکاریها و اشتباهات

در حال حاضر، قدرتمندترین سلاح آمریکا دلاریزاسیون، اصلاحات اقتصادی نئولیبرال و توان تحریف بازارهای مالی ست.

 

میشل شوسودوسکی

Michel Chossudovsky

 

 

ترجمۀ حمید محوی

گاهنامۀ هنر و مبارزه/پاریس/ ۱۴ ژانویه ۲۰۱۰

[۱] Mark t.Esper

[۲] Joseph Kashore, wsws.org, 31 octobre 2012

 

[۳] Responsabilité de proteger (R2P)

[۴] Chance Saltzman

[۵] Al-Udeid deviendrait une cible prioritaire.

[۶] Edwars Curtin

[۷]  مترجم : با توجه به تهدید اتمی آمریکا علیه ایران، کشور ایران امضا کنندۀ منع گسترش سلاح های هسته ای، مبنی بر همان منشور منع گسترش، و به دلیل تهدید آشکار اتمی یک کشور دارندۀ سلاح اتمی، از دیدگاه قوانین بین المللی مجاز است برای پاسخگوئی و یا بازدارندگی به ساخت سلاح اتمی بپردازد. به سخن دیگر بنظر می رسد که ایالات متحدۀ آمریکا با تحریکات اتمی در پی گسترش سلاح اتمی در جهان است، در حالی که منافع عموم مردم جهان در گسترش سلاح هسته ای نیست و خلع سلاح اتمی کشورهای دارنده  این سلاح را مطالبه می کند.

[۸]  مترجم : خوانندگانی که می خواهند در زمینۀ سلاح های اورانیوم ضعیف شده بیشتر بدانند به وبلاگ من در لینک ذیل مراجعه کنند : ویژه کاربرد سلاح های اورانیوم ضعیف شده در جنگهای معاصر : http://stopua.blogfa.com/

در واقع علاوه بر تخریب هسته ای تاکتیک که تفاوت چندانی با بمب اتمی ندارد (فقط شش برار بمب هیروشیما – ناکازاکی اگر به درستی بخاطر داشته باشم، در هر صورت بریا ما در اینجا فرقی نمی کندف شوسودوسکی از ۳ تا ۱۲ برابر بمب هیروشیما یاد کرده است) ، به معنای تبدیل عمق زمین «دشمن» به آشغالدانی هسته ای ست، زیرا بمب های تاکتیکی اورانیوم ضعیف شده از آشغالهای اتمی بدست می آید. بی ۶۱ یعنی آشغال هسته ای. و ناگفته نگذاریم که همانگونه که بمباران شیمیائی ویتنام، لائوس و کامبوج به تولد نسل جدیدی از کودکان به نام «کودکان دی اکسین» (یا کودکان هیولائی) انجامید و هنوز هم ادامه دارد، کاربرد سلاح های اتمی تاکتیک نیز به ظهور کودکان اورانیوم انجامیده و مقدماً در بین فرزندان خود سربازان آمریکائی. گویا آمریکا در خاک خود آمریکا خیلی یبشتر در جنگهایش تلفات می دهد، ده ها هزار سرباز آمریکا پس از جنک عراق به بیماریهای درمان ناپذیری مبتلا شدند، عده ای از آنها در آمریکا در گذشته اند و برخی دیگر با بیماریهایشان دست و پنجه نرم می کنند. دشمنی نظام سرمایه داری علیه بشریت  بی مرز است و دوست و دشمن نمی شناسد : خیلی صریح و ساده : نظام سرمایه داری دشمن بشریت است. در نتیجه پنتاگون دربارۀ بمب سنگر کوب دروغ می کوید.

[۹] Bulletin des scientifiques atomistes (juillet 2019)

[۱۰] dispositif nucléaire des USA

[۱۱] Hans Kristensen et Matt Korda (Bulletin des scientifiques atomistes

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)